عکس نوشته های گاهی باید رفت
عکس نوشته های گاهی باید رفت ، در واقع برای آن دسته از کاربرانی گفته یا نوشته شده است که در یک رابطه ی عاشقانه با برخی از محدودیت ها یا موانع برخوردکرده اند و مجبور هستند تا به یک جدایی ناگهانی تن دهند ، در این مطلب از توپ تاپ گالری عکس های متن دار و پروفایلی زیبا را با موضوع (گاهی باید رفت ) شاهد هستید ...
*************************************
*************************************
*************************************
بعضی وقتا باید رفت من هیچوقت از گم شدن نترسیدم من از پیدا نشدن میترسم! بچه که بودم، برای اینکه بفهمم کیا دوستم دارن میرفتم یه گوشه قایم میشدم و صدام در نمیومد؛ انقدر اونجا میموندم تا که خسته میشدم و خودم از پناهگاهم بیرون میومدم! اینکه کسی دنبالم نگشته بود خیلی سخت بود اما... اینکه حتی کسی متوجه نبودنم نشده بود، بیشتر عذابم میداد! هنوزم که هنوزه هر چند وقت یه بار، همه چیو میذارم و میرم، هنوزم امید دارم به اینکه بالاخره یه نفر پیدا میشه که نبود من به چشمش بیاد و بخواد که منو پیدا کنه ولی... این روزها دیگه نمیرم یه گوشه قایم بشم تا کسی بیاد و پیدام کنه؛ آخه کسی که دور خودش دیوار میکشه منتظره یه نفره تا بیاد و این دیوارها رو بشکنه و نجاتش بده اما من از منتظر بودن خسته ام، من میون یه عالم آدم که هیچکدوم منو نمیشناسن، نشسته ام و میخندم و حرف میزنم و... تنهام! من خیلی وقته گم شدم، من...دیگه هیچوقت پیدا نمیشم.
*************************************
*************************************
*************************************
باید رفت باید رفت و جا گذاشت دوست داشتنت را باید خودم را در چمدانی بگذارم و دور شوم مردمان این شهر همه حسود بودند با هم بودنمان را کسی دوست نداشت بوسه هایم را در زیر خاک های گلدان های خانه ات به جا میگذارم به همه ی گلدان ها سپرده ام برای تو شکوفه دهند و تو را بغل کنند و بوی عطر تنمان را بدهند اگر دیداری دوباره نبود ، کمی از خاک گلدان هایت را به روی قبرم به یادگار بگذار
*************************************
گاهی باید رفت و آنچه ماندنیست را جا گذاشت مثل یاد، مثل خاطره، مثل لبخند رفتنت ماندنی و باارزش میشود، وقتی که باید بروی، بروی و ماندنت پوچ و بیفایده است، وقتی که نباید بمانی، بمانی
*************************************
*************************************
گاهی باید رفت تا گوهر وجودت آشکار شود
مانند دانه شنی که می رود ته دریا
و قسمت صدفی می شود
و فقط صدف می فهمد
شنی که از درد کشیدن خسته شده
ارزش فروزش دارد.
گاهی باید رفت
بی هیچ اعتراض
بی هیچ نگاهی به پشت سر
گاهی باید دور شد
بغض را قورت داد
اشک را در چشم ها حبس کرد
نفسی به تنگی روزگار کشید
گاهی وقتها باید گذشت و رفت
نه بخاطر اینکه جایی بروی
نه فقط بخاطر اینکه اینجا نباشی
گاهی وقت ها ماندن
مردن است .
گاهی باید رفت ، که بود
گاهی باید گفت که نگفت
گاهی باید سوخت که ساخت
رفتُ نگفتُ سوخت
بودُ گفتُ ساخت
گاهی باید رفت
گاهی باید کنار کشید
و گاهی هم باید ماند
واما ...شاید وقت گذر باشد.....وقت رفتن..
اما باید عاشق بود..
و به قول سهراب...دچار......
باید اشک ریخت
و پنهان شد در این سیلاب اشک....
و پنهان تر باید شد در خنده ای نمادین
و گم شد در این طوفان سهمناک غم ها
میروم تا بدانی عشق احتیاج نیست...
عشق....عشق است...حرمت دارد...
و البته لیاقت...
میروم تاپایانی باشد بر این شبهای پراز هیاهو...
روزمرگی ها گاهی می آیند
خودشان را به پنجره ی عادت می چسبانند
گاهی باید رفت ...
نزدیک پنجره
و گاهی باید پرید .
گاهی باید عادت ها را باور کنیم.
پنجره ها پر از فرصت پریدن اند.
گاهی بی بهانه باید رفت
گاهی زیر باران باید رفت
گاهی اندک اندک باید رفت...
بدنبال جمع کردن بساط خود در تنگنای زندگی هستم.
بدنبال کندن دل از سنگلاخ مرمر زندگی
بدنبال فرار از تاریکی و اندوه هستم.
در جستجوی خود گم میشوم
من آن کبوتر خونین نشسته بر شانه های یک عظمتم که اندوه خود را گم کرده است
میخواهم فریادی بزنم به بلندای دستان رفیع یک نیاز
میخواهم آهسته و آرام در خاموشی یک سکوت سرد، زیر نور پر رونق شمع های زمستانی،آب شوم..
میخواهم در جستجوی خود گم شوم..
میخواهم اندوهم را در پس کوچه های مطلق گودال زندگی،در کوله بارم بیفکنم و با خود تا کجاها سفر کنم...
آری اینجاست ...
جایی که اندک اندک در پس پرده های سرد و زمستانی اشک های آدمیت،باید بروم
و در تجلی یک سکوت ،بی فروغ گردم . ..
همیشه که نمی شود بود
گاهی ام باید رفت
گاهی ام باید جامه ی عادت را درید
کلاه منطق را برداشت
و موهای دیوانگیمان را آشفته گذاشت، تا در این بادهای پاییزی مجالی به تکرار کوبش سنگین قلب خستیمان ندهد.
باید رفت با چمدانی پر از عکس و یک عطر، که نفسهای ماندنمان را تا قبل از مرگ تضمین کند.
باید رفت ، وقتی عادت بودنمان زیبایی دلتنگی را از دیگران می گیرد.
باید رفت حتی اگر همه عادت ها اسم مان را به باد بسپارد تا مبادا غده های بغض ما برایشان آشکار شود.
باید رفت با همان کفشهای بند داری که دیگر به اعتراض تمام گره های زندگی گره نخواهد خورد.
دیشب دوباره روی هوا خط کشید و رفت
گاهی به روی خاطره ها خط کشید و رفت
وقتی دلش هوای تازه ی ابری که می سرود
ما بین بغض و حال شما خط کشید ورفت
دیشب دلش به انتظار غزل تازه بود و باز
شعری برای حال خدا ،خط کشید و رفت
خواهش نبود ،بغض ترک خورده بود واشک
دلتنگ بین خط فاصله ها خط کشید و رفت
گاهی فقط به خاطر یک شعر زنده بود
این شاعر بدون شما ،خط کشید و رفت
گاهی تمام قد باید رفت...
نه نصف ونیمه...!
بگذاردر خودت گم شوی
تا در میان کسانی که
حضورت را از گوشه ی چشمت می چکانند...!
اصلا گاهی تمام قد باید رفت..
بی تعارف وآزاد
نگذار در بند خاطرات گرفتار شوی...!
گاهی
گاهی
رفتن به هزار ماندن می ارزد...!
نگاه کن
مثل من نباش
که تمام قد رفته ام ز یاد....
گردآورنده: توپ تاپ