عکس نوشته رفیقم کجایی برای پروفایل
رفیقم کجایی؟ دقیقا کجایی؟ ! ، این یک جمله ی کوتاه است ، درخواستی که از دوست صمیمی در لحظات بی قراری و یا تنگناها داریم ! عکس نوشته هایی که در این مطلب از سایت طراحی و تزیین شده اند با همین مضمون یعنی ( رفیقم کجایی) تهیه شده است که میتواند به عنوان پروفایل استفاده شود در ادامه دنبال کنید...
رفیقم کجایی تا با تو گویم
از آن اندوه و غم های شبانه
سری بگذارم از غم شانه ات را
بگریم یاد عهد کودکانه
رفیقم کو که جانم سوزد از غم
دلی پر درد و جانی واله دارم
بیا بنگر که دردم از غم توست
که چشمی همچو رنگ لاله دارم
فغانم عرش را لرزاند و دیدم
دل سنگت به حالم مویه نا داد
صد اندوه این غم پر سوز عشقت
به کنج تنگ اینم سینه جا داد
درفش سوگ بنشاندی به جانم
ندارم غیر تو بیگانه یاری
اگر سوزم و گر سازم همینم
همیشه عاشق و خوش جان نثاری
بیا درگاه رفتن بسترم را
معطر کن ز باب آشنایی
بیا ای دوست ای رویای شیرین
که مقصود دل و امید مایی
اگر دیدی که با یک غصه درگیرم ، رفیقم باش
همانجایی که دارم ساده می میرم ، رفیقم باش
اگر دیدی که دنیا پُشت کرده، رو به راهم نیست
و من مغموم و افسرده زمین گیرم، رفیقم باش
زمانی که کسی حامی و پُشتم نیست، مأیوسم
تَزلزُل دارم و درگیر تزویرم ، رفیقم باش
تمسخر دارد این دنیا و من مفلوک و سرخورده
جهان با طعنه هایش کرده تحقیرم ، رفیقم باش
دلم خون است از مَردُم به ظاهر همدل و همرنگ
بِکِش خنجر بُرون از گُردَه ی پیرم ، رفیقم باش
رفیقم باش و یارم باش و با من درد دل وا کن
مزن زخم زبان ها روی تقصیرم ، رفیقم باش
پس از مرگم در این دنیا،مدد کن اهل بیتم را
بچسبان بر در و دیوار تصویرم، رفیقم باش
غمی دارم من اندر دل فراوان
که نتوان پیش هر کس گفت آسان
غمی از دوست از یار و رفیقم
رفیق چند ساله نارفیقم کجایی
غمی سنگین همچون کوه سینا
غمی سنگین همچون موج دریا
غمی سنگین همچون آتش و درد
غمی سنگین همچون ناله ی مرد
زمانی بود یار و یاور من
زمانی بود دوست و همدم من
چه شد آن همدم و آن یاور من
چه شد آن مونس و آن دلبر من
کجا رفت آن همه مردانگی ها
کجا رفت آن همه هم صحبتی ها
حالا من مانده ام با کوهی از غم
غمی سنگین همچون آتش به خرمن
خری نمیفهمی، که دوسِت دارم، عزیزم
با همه نَفَهمیت، بی تو غم دارم، رفیقم کجایی
رفتی و ندونستی، کجاها داری میری
تنهائیمُ ترجیح میدمُ، اشکم نمیریزم
رفتیُ ندونستی چه تنهائی قشنگه
کاشکی از همون، روزای اَوّل، من اینُ میدیدم
رفتیُ نتونستی،آخه، دلت مگه سنگه
بی وجود تو، من حدّاقل، به یه چیز رسیدم
که دیگه نمیخوام، دمُ دودُ حرفِ پوچُ
دیگه نمیخوام، دغدغه های هیچُ پوچ
وقتی میبینم، سوژهء حرفی، ما دیگه نداریم
وقتی میبینم، از همین دوستی، ما پا به فراریم
بایستی جدا شیم، مث رودخونه و مُرداب
که دیگه رها شیم، یکی جاری، یکی هم خواب
بایستی سَوا شیم، مثِ شعرای بد از ناب
تو یه خط نباشیم، دیگه حساب هم... بی حساب
تو کجایی رفیقم
رد چشمان تو فردا دیر است
من به امید زمان به تو پیوستن
قایقی می سازم
می سپارم به دلت
دل تو دریاییست
باید از این جا برهیم
تو خودت فرهادی
من شیرین صفت از عمق زمان می آیم
قایقم چوبی نیست
شاید از جنس من است
پر رویای دل عاشق من
قایقم را بردار
با هم از عرش زمین دور شویم
من وتو
به خداوندی این لحظه دلدادگی ام
از زمان نیز گذر خواهیم کرد
تو کجایی عشقم
قایقم منتظراست
و خودم نیز چنین
جان من در گرو جان تو است
تپش قلب من ان موج بلند تنهاست
می خورد بر تن تو
تو کجایی جانم
رد ان دیده زیبای تو فردا دیر است
من به دیدار تو تا اخر رویا هستم
تو کجایی عشقم
کجایی رفیقم نبودت عذابم میده
هر لحظه عکسامون تو رو نشونم میده
نمیره یک ثانیه فکرت از سرم بیرون
من بی توام تو این کوچه زیر این بارون
بازم اشک این چشمام بی تابم کرده
نمیدونی نبودت چه غم ها به دلم کرده
ندیدم حتی یکبار هم واسم اشک بریزی
دلت با من نبود اصلا نگو از غُصه لبریزی
منکه میدونم الان عین خیالت نیس
دارم میمیرم تنها اصلا حواست نیس
بازم این خونه سرده تو این پاییزه بارونی
دیگه سازم کوک نیست تو این شب های تنهایی
اما میخونم واست با این صدای خستم
تا بدونی که من فقط به انتظارت نشستم
میبینم اون روزی رو که دوباره برگشتی
چشات خیس اشک میگی خیلی دوستم داشتی
اگه دوستم داشتی چرا تنهام گذاشتی
تو حتی واسه عشق مون هم حرمت نمیزاشتی
حال دلم خرابه تو این غروب دلگیر
همش دعا میکنم اما نداره تاثیر
دلم هواتو کرده ولی تو دوری ازمن
اخ که زجری داره ازتو خبر نداشتن
دارم شکنجه میشم ازتو خبرندارم
هی خوابتو میبینم تا چشم رو هم میزارم
تورو میبینم اما انگار همش سرابه
بگو کجایی رفیقم حال دلم خرابه
یازون میباره نم نم بیرون هوا چه سرده
یعنی الان کجایی دلم هواتو گرده
به حسی میگه عشقت دوباره برمیگرده
میگه هنوز یادته فراموشت نکرده
گردآورنده: توپ تاپ