عکس نوشته صدا کن مرا برای پروفایل
صدا کن مرا ! ، این یک جمله ی کوتاه ولی عاشقانه است ، تمنایی که از معشوق و یا عزیزان در لحظات بی قراری و یا تنگناها داریم ! عکس نوشته هایی که در این مطلب از سایت طراحی و تزیین شده اند با همین مضمون یعنی ( صدا کن مرا ) تهیه شده است که میتواند به عنوان پروفایل استفاده شود در ادامه دنبال کنید...
صدا کن مرا
صدای تو ابی ترین حرف این مردمان است
صدای تو عشق است
صدای تو اوای گرم جهان است
صدای تو مهتاب لرزان
میان غم برکه های نهان است
صدای تو روشن تراز روشناییست
صدای تو ابی تر از اسمان است
صدایم کن که با جان در هم آمیزم نفسهایت
بخوان ! تا آتشی باشم ،تمام فصل سرمایت
به هر گرمای تابستان، برایت سایبان عشق
و چون گرمای سوزان جنوبی در زمستانت
چو اسپندی شوم، بر زخم تیر چشم حسودان
تو کودک باشی و امنیت آغوش من، خوابت
به این باور رسم تا در خیال خام خوشبختی
به هم آمیخت، این بخت من و دنیای زیبایت
باین دنیای تنهایی، بیا چون رود جاری باش
که شوقی غوطه ور گردم به اقیانوس آرامت
نه لیلا و نه شیرین باش، نه معشوقه ی دیگر
به "سلطان"چون زلیخا شو، همان دیوانگیهایت
صدا کن مرا که زنده می شوم
اگر چه صد ساله مرده ام
در این غمار زندگی بازنده می شوم
گر چه عمریست با نگاه تو برده ام.
ای انسان توتنها نیستی
گلهای زیباو رنگارنگ
برای نرگس چشمان تو میشکفند
عطردل انگیزشان مشام تو را نوازش بخش است
شکوفه ها بروی تو لبخند میزنند
باران برای تو مینوازد
کوهساران برای تو سپید گون میشوند
پرندگان خوش نوا برای تو ترانه میسرایند
نور نقر ه فام آفتاب
با سخاوتی عظیم انوارش را
بر تو می افشاند
دریاها ی بیکران برای تو میخروشند
با طبیعت راز پنهان خودرابگو
با طبیعت شرح نامردیها را بگو
میدانی تنها اوست که
صدای ترا میشنود
و با تو یار و همساز میشود
تنها او اری تنها او
خسته ام....
خسته از اي كاش هاي دروغين و بي انتها....
خسته از حباب هاي تو خالي و فاني آرزوهاي بي ادعا.....
نگاهم به دنبال احساس باريدن است....
وباز هم اشك هاي بي اراده....
به قول سپهري:صدا كن مرا، صداي تو خوب است...
صداي تو سبزينه آن گياه عجيبي است
كه در انتهاي صميميت حزن مي رويد....
و حالا من هم مي گويم...
صدا كن مرا....
صداي تو مانند آواز حوريان بهشتي است...
صداي تو فرياد بغض آلود اشك است.....
صداي تو مانند آبي است بر آتش اندوه دلم....
گفتی:« صدا کن مرا
صدای تو خوب است »
صدایت کردم اما گفتی:
« چه کسی بود صدا زد سهراب؟»
نشنیدی تو مگر سهراب؟!
پشت آن خوشه گندم
جز اذان صدای نفسی هم هست؟
صدای نفس خسته کسی؟
تاریخ گواه من است
افسوس اما
فریادش پشت تپش نازک آن خوشه گندم
مدفون است
من به آن می اندیشم
که ملائک راست می گفتند
که بشر خونریز است
حال سهراب!
بدو تا ته دشت
برو تا سر کوه
دورها آواییست که تو را می خواند
صدایم کن
ای صدای تو شیشه ی شب را سنگ ویرانی
صدایم کن
ای صدای تو پرده ی شب را چنگ ویرانی
خوشا با صدای تو
از خود گذشتن
صدایم کن
صدای تو خنجر
صدای تو سنگر
از این دام وحشت رهایم کن
بخوان آواز همیشه سبز رها شدن از شب بسته
که تا شکوفد گل های سرخ ترانه بر هر لب بسته
به جشن طلوع گل و نور و گندم
صدایم کن
در این فصل گلگون
در این باغ پرپر
برای شکفتن رهایم کن
ببین شب خون
به شهر گلگون
چگونه دشنه می بارد
بخواند تا بخوانم
سرود شکفتن
که شام خون ، سحر دارد
صدایم کن
ای صدای تو بانگ بیداری در دیار ما
صدایم کن
ای صدای تو شعر سرخ خشم
تبار ما خوشا با صدای تو از خود گذشتن
صدایم کن
من اینجا در میان یک و هزار و چند دیوانه
به دنبال چه میگردم؟
صدایم کن که باز ایم
دلم از چهره های سردشان سیر است
نگاهم سرد وغمگین است
ودستانم
همیشه خالی از خونند
همیشه سرد وبی روحند
من اینجا دور از ان انفاس گرم تو
من اینجا دور از ان چشمان رویایی
به دنبال چه میگردم؟
صدایم کن که باز ایم
کمی از خویشتن را باز هم دارم
صدایم کن که برگردم
واین ته مانده احساس را با خویش باز ارم
کمی از عشق هم مانده
گمانم چیزی از امید
صدایم کن که ان اشعار زیبایی که در وصف تو میگفتم به غارت رفت
صدایم کن تا وقتی
کتاب حافظی دارم
گردآورنده: توپ تاپ