جذاب ترین کاری که یک مرد بعد از به دنیا آمدن فرزند می تواند بکند، چیست؟
روزی که فرزندم را به دنیا آوردم؛ کاملا متقاعد شدم که زندگی جنسی و ازدواج من، هرگز مثل سابق نخواهد بود. عاشق موجود جدیدی شده بودم که شاید او را از شوهرم هم بیشتر دوست داشتم. اما، مهمترین مسئله ای که ذهنم را درگیر کرده بود این بود که چگونه می توانم بعد از زایمان، رابطه جنسی داشته باشم و درمورد این موضوع احساس ناراحتی می کردم؛ چون مگر می شود کسی رابطه جنسی را دوست نداشته باشد؟!
چند روز بعد از زایمان، من در آشپزخانه ایستاده بودم که شوهرم یواشکی پشت سرم آمد و بازوانش را دور من حلقه کرد؛ حتی یک کلمه هم نگفت؛ فقط سکوت مطلق و دو دقیقه کامل که گرمای بدن یکدیگر را احساس کردیم و مثل قطعات پازل به هم چسپیدیم! نفس هایمان با هم هماهنگ بودند و این یکی از جذاب ترین لحظاتی بود که من با همسرم تجربه اش کرده بودم؛ چون هیچ ربطی به رابطه جنسی و صمیمیت نداشت. من درآشپزخانه در حال تجربه کردن احساسی بودم که هیچ ربطی به رابطه جنسی نداشت اما برایم بسیار لذت بخش بود. و این احساس چیزی نبود جز یک بغل ساده از همسرم!
همینطور که زمان می گذشت؛ همسرم به این حرکات ساده اش ادامه می داد. وقتی برای خرید به فروشگاه می رفتیم؛ بازوانش را در کمرم می پیچید و شب ها در آغوش هم به خواب می رفتیم. همه این حرکات، مثل سحر و جادو بود. احساس هیجان انگیزی بود که برایم تازگی داشت. فکر می کردم وقتی بچه دار شویم همه چیز تغییرخواهد کرد؛ به خصوص که من زایمان طبیعی انجام داده بودم.
بعد از تجربه این احساسات، بیشتر در مورد آن ها فکر کردم. چرا این احساس، فرق داشت؟ شوهرم همیشه مرا در آغوش می گرفت؛ حتی قبل از اینکه دخترمان به دنیا بیاید. همسرم همیشه کاری می کرد که من احساس یک ملکه را در بیرون و درون اتاق خواب داشته باشم؛ اما جنس این احساس متفاوت بود؛ مثل سطح جدیدی از محبت که به مرحله تازه ای رسیده بود.
من فکر می کردم که وقتی بچه دار شویم؛ همه چیز تغییر می کند ولی جنبه تازه ای از عشق و محبت را کنار همسرم تجربه کردم که فوق العاده جذاب بود. هر حرکتی که همسرم می کرد احساس جدیدی به من می داد. حرکات او به قدری لطیف بود که به من یادآوری کرد که چقدر عاشقش بودم و چرا با او ازدواج کردم.
من کمی ناراحت بودم که چرا قبل از اینکه بچه دار شویم این جنبه از عشق و محبت را کشف نکرده بودیم. اما بالاخره پذیرفتم که شاید روال طبیعی زندگی همین باشد. وقتی همسرتان را در آغوش می گیرید؛ هورمون دوپامین در بدنتان آزاد می شود که هورمون شادی نیز نامیده می شود. این هورمون، باعث می شود که احساس امنیت کنید و استرس کمتری داشته باشید. همه این ها به خاطر یک آغوش ساده اتفاق می افتد. آیا زیبا نیست؟
گاهی اوقات ما زمان زیادی را صرف تمرکز روی رابطه جنسی می کردیم. با این حال، چیزی در مورد در آغوش کشیدن وجود داشت که هرگز به آن توجه نکرده بودم و بیشتر روزها ساده از کنارش رد شده بودم. زمانی که زایمان کردم و شوهرم مرا در آغوش گرفت، تازه متوجه بُعد دیگر قضیه شدم. او مرا طوری در آغوش گرفت که احساس جدیدی را تجربه کردم. این احساس، عمیقا در روح من نفوذ کرد و به من یادآوری کرد که محبت، گاهی در یک آغوش ساده خلاصه می شود.
مطلب پیشنهادی این بخش :
چرا بعد از پدر و مادر شدن، باید عهدهای جدیدی با همسرمان ببندیم؟