سه زن که به همسرشان خیانت کره اند؛ علت خیانتشان را فاش می کنند.
زمانی که ما، داستان کسانی را می شنویم که در روابطشان، خیانت کرده اند؛ بدون تردید آن ها را قضاوت و سرزنش می کنیم. ما به ندرت به نفع شخص خیانتکار، رأی می دهیم؛ زیرا، هیچ دلیل موجهی برای خیانت به شریک زندگی، وجود ندارد.
ما همیشه قربانیان خیانت را به عنوان افراد بر حق، می شناسیم. با این حال، نباید اشتباه کنیم و فکر کنیم که همه چیز سیاه یا سفید مطلق، است. شاید شما بتوانید با داستان واقعی این سه زن، همدلی کنید و علت خیانت به همسرانشان را درک کنید.
1.داستان خیانت لورا، 30 ساله: « من دیگر عاشق شوهرم نبودم».
در حقیقت من و همسر سابقم با عشق زیادی ازدواج کرده بودیم. زمانی که با یکی از دوستان قدیمی و مشترکمان، به همسرم خیانت کردم؛ تقریبأ ده سال از ازدواجمان می گذشت. من دیگر عاشق او نبودم؛ اما، فکر می کردم اگر کنار هم بمانیم؛ برای فرزندانمان، بهتر است.
این دوست مشترک، برای مدت طولانی، از من خوشش می آمد. او همیشه می خواست ما به هم برسیم. کم کم، با همدیگر وارد رابطه ی مخفی شدیم؛ در واقع، همیشه سعی می کردیم که از هم جدا شویم و ارتباطمان را قطع کنیم. اما، این تلاش ها بی فایده بود و بعد از مدت کوتاهی، دوباره، رابطه مان را از سر می گرفتیم. ما در عشق هم، غرق شده بودیم؛ اما، نمی خواستیم به همسرانمان صدمه بزنیم. بیشتر مواقع، با مشکلات اعتماد کردن به همدیگر مواجه بودیم. منظورم این است که چگونه می توان به یک خیانتکار، اعتماد کرد؟ با این حال، یک بار، زمانی که با همسرم دعوا می کردم؛ همه چیز را به او گفتم.
همسرم به خیانت من مشکوک شده بود؛ اما، مدرک کافی برای مقابله با من نداشت. من و همسر سابقم، تصمیم گرفتیم همه چیز را بین خودمان حل کنیم. ما خیلی سعی کردیم؛ ولی نتوانستیم راهی، بری حل مشکلاتمان پیدا کنیم و بعد از یک سال تلاش، تصمیم گرفتیم از هم جدا شویم و از هم دور شویم. من دیگر هیچ وقت با آن دوست مشترک، تماسی نداشتم و می خواستم برگ جدیدی از زندگیم را ورق بزنم و زندگی تازه ای را شروع کنم.
2. داستان خیانت گریس، 29 ساله: « دوست پسر من، هرگز کاری نکرد که احساس کنم مرا دوست دارد».
من در رابطه جدی با دوست پسرم بودم. حدود دو سال بود که باهم بودیم؛ اما، به نظر می رسید که عشق جادویی ما در طول زمان کمرنگ شده است.
به هر حال، بعد از یک سال از شروع رابطه، حس عشق و علاقه ما نسبت به هم کم شده بود. او به من توجه نمی کرد و مایل نبود مرا خوشحال کنم. در حالت کلی، من از رابطه مان رضایت نداشتم. وقتی کنارش خوشبخت بودم؛ وفادار ماندن اصلا سخت نبود. اما، بعد از یک سال، که رابطه مان کمرنگ تر شد؛ شروع به بررسی گزینه های خودم کردم.
من با مردی در همسایگی مان، به دوست پسرم خیانت کردم. او یک جنتلمن پیر بود و قبل از اینکه من و دوست پسرم با هم آشنا شویم؛ به من ابراز علاقه کرده بود. او همیشه با من مهربان بود و به من توجه زیادی می کرد. شاید من، به دلیلِ همین احساس نیازم به محبت، به دوست پسرم خیانت کردم. این را می گویم؛ چون من هرگز مجذوب این شخص نشدم. بعد از مدتی ما رابطه مان راقطع کردیم. دوست پسر من، هرگز متوجه خیانت من نشد و من حدس می زنم خیانتم فقط به خاطر لجبازی با دوست پسرم بوده است.
3. داستان خیانت گریس، 34 ساله: « به طرز عجیبی، من به عنوان راهی که خیانت نبینم، خیانت می کردم»
من در میانه سی سالگی ام هستم و عملا به هر مردی که با او رابطه داشته ام؛ خیانت کرده ام. چرا؟ علتش این است که من مشکل اعتماد و دلبستگی دارم.
من از آن دسته زنانی هستم که در شروع رابطه خیلی خوب هستند. من می دانم که وقتی همه چیز تازه و نو هست؛ می توانم خودم را کنترل کنم. اما، زمانی که احساس کنم در حال وابسته شدن به کسی هستم، سریع خودم را کنار می کشم و جلوی خودم را می گیرم.
من همیشه از احساسات عمیق می ترسم و به طرزعجیبی، خودم را تخریب می کنم. در واقع، برای اینکه روابطم جدی نشود؛ به مردی که با او در رابطه هستم؛ خیانت می کنم. و در نهایت، همیشه تنها هستم. من همیشه به ترس هایم اجازه دادم که بر من غلبه کنند.
مطالب مرتبط:
چرا مردان به همسرانشان خیانت می کنند ؟