عکس نوشته در مورد میترسم برای پروفایل
آلبوم عکس نوشته های جدید زیبا و غمگین با موضوع می ترسم ، مناسب برای پروفایل ، موضوعات و مطلب های مختلفی که درباره ی ترس از از دست دادن چیزهای مختلف در زندگی است ، آلبوم تصاویر متن دار و معنی دار را با موضوع ترسیدن و ترس داشتن را در این بخش از توپ تاپ شاهد هستید ، در ادامه برای مشاهده و دانلود همراه باشید !
******************************
******************************
******************************
******************************
******************************
******************************
******************************
******************************
******************************
کم حرف شدم… دوست ندارم توضیحی به کسی بدهم و هیچ توضیحی از کسی نمی خواهم. میشل مونتنی میگفت : «غم های کوچک پرحرفند٬غم های بزرگ لال» میترسم که لال شده باشم
******************************
******************************
از باد میترسم
از برگهای محروم از درختهای مجروح از ساقه های خمیده میترسم
از چشمهای تنگ لرزان از دستهای سپر ناتوان
از بیم دیرینه ی پلکها ازعزیمت به گردبادهای نشنیده بدم میاید
من غرش پنجره ها را که از خراشهای گونه ی باغچه به تنگ آمده اند
دوست ندارم شورش بد سرشت غبار را
در سرکوبی بیرحم رنگ و رابطه نمیخواهم من از فرار کبوترها در میانه ی راه میهراسم
از کوچ دسته جمعی مهربانیها از مهاجرت اجباری آفتاب به سرزمین تاریکی میترسم
من از پشیمانی سپیده دم از قهر گنجشکها از خواب طولانی بادبادکها در دستهای بی خنده میهراسم
من از بامهای بی کودک بدم میاید کوچه هایی
که از هر سو منتهی به تنهاییست من همنشینی گاه به گاه سکوی کنار خانه
با کاغذهای سرگردان بی هویت و خاطره را دوست ندارم سکوهای بی چکمه و بی چشم براه سکوهای بی مادرو بی همسایه
گم شدن وعده ی دیدار در وزش سهمگین فراموشی بر برگهای تقویم عاشق را
دوست ندارم من از هیاهوی غرور در همگرایی آرام دلتنگیهای شبانه میترسم از سکوت های بی دلیل
از باد بردگی واژه های محبت
در هنگامه ی تصمیم لبهای مردد من از سستی دستهای قرینه میترسم
من از مرگ چشمهای منتظر از خاموشی دسته گل های پیغامبر
و نومیدی دستهای معصوم میترسم من از باد میترسم
از چشمهای محروم از قلبهای مجروح
از وزش نابهنگام ظلمت بر ساقه های نوپا و از خمیدگی امید میترسم
من از باد میترسم مرا به جایی ببرید
که باد از ترس سروهای بیدار مرده باشد
انقدر تاریکم که از نور میترسم
من در این گور به خود میلرزم
نکند آخر دنیا اینجاست؟
من از این پایان شوم میترسم
چقدر گنگ شدم میترسم
من از این ترس زیاد میترسم
اسیرم ،اسیر مرگی تدریجی
من از این نوع مردن، میترسم
نمیخواهم بیدار شوم از این کابوس
اگر واقعیت باشد؟میترسم
وای چقدر دیر شد ناگهان
اغراق می کنم ،که از مرگ میترسم
از تو میترسم...که شاید چشم تو خامم کند!
آخر این دیوانگی ها...پاک بدنامم کند
درد شاعر را فقط شاعر تسلا میدهد
کاش یک شاعر کنارم بود کآرامم کند...
میترسم از تنهایی
ازموندنونرفتن
ازبودن وندیدن
ازفهمیدن ونگفتن
از کلام بی زبان ازلب بی کلام از حرف بی قلم
از دل تنها
می ترسم از پیله
میترسم از یروانه شدن
میترسم یروانه شوم د گر شمعی نباشد
می ترسم از ییله
میترسم یروانه شوم گلی نباشد
میترسم ییله ام مرا تنیده باشد
من از این ناکسان از لجن سرشار میترسم
از این دیوان تکیه داده بر دیوار میترسم
تو حلقه میکنی بر گردنم دستان سردت را
هزاران بار گفتم از طناب دار میترسم
تمام شب مرا تا صبح پرسه میزد اما من
از این عاشق نماها و سگان هار میترسم
من از آیینه ی سرد زمان میترسم
گم شدم از قفس تنگ زمان میترسم
خسته ام از غم هجران و خزان میترسم
دست در راز و نیازم،به خدا من ز خودم میترسم
اشک در چشم دلم حلقه زده میترسم
که بیایی و نباشم،من از آن روز و زمان میترسم
گردآورنده: توپ تاپ