بخشی از خاطرات مرضیه حدیدچی قهرمان ایرانی
مرضیه حدیدچی معروف به طاهره دباغ، یکی از زنان مبارز و شجاع تاریخ انقلاب اسلامی است. او در مبارزات پیش از انقلاب علیه رژیم شاه شرکت نمود و به عنوان یک زن قهرمان ایرانی، نام خود را در تاریخ ماندگار کرد. از مرضیه حدیدچی به عنوان الگویی برای زنان در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی یاد میشود. خاطرات مرضیه حدیدچی راهنمای خوبی برای آشنایی با سختیها و دشواریهای مبارزهی سیاسی برای یک زن ایرانی است. در این مطلب، بخشی از خاطرات مرضیه حدیدچی را بازخوانی میکنیم که موارد گوناگونی از خاطرات او را شامل میشود. آنچه در ادامه میبینید از کتاب خاطرات مرضیه حدیدچی به نام «خواهر طاهره» انتخاب شده که توسط چاپ و نشر عروج (وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی) و با بازنویسی رضا رئیسی منتشر شده است.
مرضیه حدیدچی اعتقاد داشت فرقی بین زن و مرد وجود ندارد
مرضیه حدیدچی در کتاب خاطرات خود، به افکاری که در دوران کودکی و نوجوانی به سراغش میآمد اشاره میکند و میگوید در آن دوران بازیگوش و کنجکاو بود و پرسشهای خاصی در ذهنش شکل میگرفت. در کتاب خاطرات مرضیه حدیدچی در مورد توانایی دخترها در مقایسه با پسران، اینگونه میخوانیم: «بسیاری از خانوادهها، از جمله پدرم که با درس خواندن دخترها مخالف بودند، اجازه نمیدادند دخترها سر کلاس درس بروند. انگلیسیها آمدند و برای جذب دخترها طرحی ریختند و از خانوادهها درخواست کردند دخترها را خارج از ساعت درس به مدرسه بفرستند تا خیاطی، گلدوزی، خط و نقاشی بیاموزند. من در آن زمان سن و سالی نداشتم، اما خواهرم اجازه گرفت و در کلاسها شرکت کرد. مدتی گذشت و ناگهان پدرم پی برد علاوه بر کلاسهایی که در مدرسه برای دخترها گذاشتهاند، به آنها خواندن و نوشتن هم یاد میدهند. پدرم کاغذ و قلم و کتاب را از خواهرم گرفت و رفتن او را به مدرسه قدغن کرد.»
در ادامهی خاطرات مرضیه حدیدچی میخوانیم: «قلب من مملو از شیطنت بود و سرکشی. سرشار بودم از رؤیاهای کودکانه، پر از آرزوهای عجیب و خیالات غریب، ذهن کوچکم همواره در حوادث تلنگر میخورد و پرسشی که گاه راه به جایی نمیبرد، در سرم جان میگرفت. مادرم میگفت: «تو، همسن و سال دختر شاه هستی، یعنی هر دو شما در یک روز به دنیا آمدهاید.» و من دائم میان این دو حادثه که یکی در محله فقیرنشین، «چشمه خانمدراز» همدان رخ داده بود و دیگری در تهران، دنبال رابطهای بودم که پارهای از اوقات مثل خوره به جانم میافتاد. «چرا او باید دختر شاه باشد؟! چرا او باید آنجا، در ناز و نعمت غلت بخورد و من اینجا موقع شستن لباس، دستهایم از سرما یخ بزند؟»
من بسیار بازیگوش و فعال بودم و بیشتر با پسرهای محله بازی میکردم. آن وقتها هم که پدرم از گرد راه میرسید و با توپ و تشر مرا از صف بچههای محل جدا میکرد و به خانه میبرد با وجود آنکه مینشست و با زبان خوش هزار صغری، کبری میچید تا به خیال خودش به من بفهماند چون دختر هستم باید ملاحظه کنم و از خط قرمزی که حدود آن را سنت، تعصب، عادت و عرف جامعه تعیین میکند پا را فراتر نگذارم، باز هم این سؤال که چه فرقی میان دختر و پسر است؟ چرا پسرها حق دارند هر کجا میخواهند سر بکشند؟ یا از صبح تا شب در کوچه بمانند و بازی کنند و وقت نماز، روی پشت بام بروند و با صدای بلند اذان بخوانند و دخترها اجازه ندارند؟، ذهنم را قلقلک میداد. کمکم میل رسیدن به پاسخ، ناخودآگاه مرا وادار کرد از جلد خودم بیرون بیایم و بیاعتنا به حرفهای پدرم، از همراهی با بچههای محل و کارهایی که پسرها میکنند غافل نمانم. دیگر نه توپ و تشر کارساز بود و نه تنبیه و تشویق.» ( صفحات 8 و 9 و 10، کتاب خواهر طاهره (کتاب خاطرات مرضیه حدیدچی)، چاپ و نشر عروج (وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی)، بازنویسی رضا رئیسی)
اولین فعالیت سیاسی مرضیه حدیدچی و آغاز مبارزه علیه رژیم شاه
در ادامهی کتاب خاطرات مرضیه حدیدچی به نخستین فعالیتهای سیاسی او برخورد میکنیم که در دوران جوانی و در سن 22 سالگی آغاز کرده بود. در کتاب خاطرات مرضیه حدیدچی در مورد اولین فعالیت سیاسیاش اینگونه روایت شده است: «اولین گام رسمی من و شرکت در مبارزه علیه رژیم شاه با دریافت و پخش اعلامیهای بود که امام خمینی به مناسبت انتخابات ایالتی و ولایتی صادر کرده بود. امام در آن اعلامیه نسبت به چگونگی شرکت مردم در انتخابات و نحوه رأی دادن ملت فتوا داده بود، اعلامیه را همسرم آورد. آن روزها او در بازار کار میکرد. من تعدادی اعلامیه را در ساک حمام گذاشتم و به کسی که عازم شهرستان بود دادم. از آن روز به بعد هر کدام از اعلامیههای امام به دستم میرسید، با احتیاط آن را به دست هواداران ایشان میرساندم. آن زمان بیست و دو سال داشتم.» (صفحه 18، کتاب خواهر طاهره، (کتاب خاطرات مرضیه حدیدچی)، چاپ و نشر عروج (وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی)، بازنویسی رضا رئیسی)
«صدای زن حرام نیست» در کتاب خاطرات مرضیه حدیدچی
در بخش دیگری از کتاب خاطرات مرضیه حدیدچی مسألهی شنیده شدن صدای زن توسط نامحرم مطرح میشود که نکات قابل توجهی را گوشزد میکند. در اینجا بخشی از خاطرات مرضیه حدیدچی، این شیرزن اسوه را در مورد این موضوع ذکر میکنیم. در کتاب خاطرات مرضیه حدیدچی اینگونه نقل شده است: «بیشک آیتالله سعیدی یکی از سربازان و مریدان واقعی امام خمینی بود. در هر کاری که احساس میکرد شبههبرانگیز است و ممکن است، در آن اشکالی وارد شود، با امام مکاتبه میکرد و از ایشان فتوا میگرفت. به پیشنهاد ایشان، من در مجالس و محافلی که خانمها و گاه آقایان حضور داشتند، سخنرانی میکردم. آن روزها بعضی از آقایان میگفتند: اگر صدای زن را مرد نامحرم بشنود، حرام است. آقای سعیدی برای آنکه رفع ابهام کند و موضوع را برای خودش و من روشن کرده باشد، نامهای به امام نوشت و از ایشان کسب تکلیف کرد. امام پاسخ داده بودند: «صدای زن، چه حدیث بخواند یا سخنرانی کند و حتی اگر روضه بخواند و موعظه کند عورت نیست، حتی اگر گمان ببرد که مرد نامحرمی، از صدای او لذت میبرد، آن مرد دارد گناه میکند نه این زن.»
رحلت امام خمینی در خاطرات مرضیه حدیدچی
در پایان کتاب خاطرات مرضیه حدیدچی به نحوهی مواجههی او با رحلت امام خمینی میرسیم. مرضیه حدیدچی در خاطرات خود در اینباره، اینگونه مینویسد: « امام را از پشت شیشه دیدم. در بیمارستان. این آخرین دیدارم با او بود. آن زمان که از دست رفت تلخترین لحظهی زندگی من بود. مرگ دختر جوانم با آنکه قریب (نزدیک) بیست دقیقه در آغوشم دست و پا زد به اندازهی یک هزارم تلخی رحلت امام نبود. هرگز فکر نمیکردم پس از رفتن آن بزرگمرد، زنده بمانم. اما شاید این خود نیز از امتحانات الهی باشد که هیچ انسانی را از آن راه فرار نیست.»
گردآورنده : توپ تاپ