مفهوم عشق و انواع عشق در روانشناسی چیست؟
مفهوم عشق
عشق انواع متفاوتی دارد: جنسی، پدر و مادری ، فرزندی، برادرانه و خود شیفته و نیز عشق به گروه، مکتب و مملکت. آرزوی وصال به محبوب از مشخصات عشق است. رشد تمایلات جنسی و رشد توانایی عاشق شدن بر همدیگر تأثیر متقابلی دارند. وقتی فردی بدون ترس و خجالت قادر به ابزار محبت است، ظرفیت برقراری روابط صمیمانه با دیگران را داراست. و قتی فرد در این روابط صمیمانه قرار گرفت، فعالانه برای رشد و شادی معشوق می کوشد. وجه مشخصه عشق پخته صمیمیت است که خصلت مهمی در روابط بین دو فرد است. و این خصوصیات دو طرفه است یعنی فرد عشق می ورزد و اجازه می دهد که به او عشق بورزند. در این روابط عاشقانه، رابطه جنسی شبیه یک کاتالیزور یا تسهیل کننده و تسریع کننده عمل می کند. انسان به دلایل گوناگونی به سوی یک معشوق بالقوه کشیده می شود. یکی از این دلایل جاذبه جسمانی است که روابط حاصل از آن معمولاً موقتی است. شخص ممکن است در پی یافتن معشوغ کاملی باشد که خصوصیات او یادآور ویژگی های آرمانی والدین یا شخص مهمی در زندگی گذشته اش است.وقتی این ارتباط نتواند شادی و یا امنیت کافی برای فرد ایجاد کند،ناراحتی و اضطراب رخ می دهد و سبب گسستن رابطه از هم می شود.
عشق و ازدواج
از دیدگاه روانشناسی، می توان جنبه های مختلف عشق را مورد مطالعه قرار داد. عشق یک احساس است و انسان این احساس را که متوجه شخص یا شیئی شده است، عشق خود می داند. این احساس ممکن است در افراد متفاوت باشد.
عشق به تنهایی معلانی و مفاهیم مختلفی دارد، مثلاً برای کشیش یک معنی و برای فوتبالیست، معنی و مفهوم دیگری را در بر دارد، از نظر«فروید» نیز که عشق را با « غریزه جنسی» مطابقت می دهد، معنی دیگری می تواند داشته باشد.«فروید» عقیده دارد که معنی کامل عشق در غریزه جنسی خلاصه شده است!
در مورد عشق باید کمی با احتیاط برخورد کرد، چرا که به نظر بسیاری از روانشناسان امروزی، عشق نمی تواند تنها یک غریزه ساده مثل: غریزه جنسی یا خشم و غضب و یا ترس و ... باشد. بلکه احساس یا مجموعه هیجاناتی است که نسبت به یک چیز یا شخصی در وجود آدمی ریشه می گیرد. از نظر «فروید» و دیگران، عشق ممکن است بیشتر غریزه جنسی را شانل گردد. ولی مسلماً این نظریه نمی تواند،شامل تمامی آنچه شود که مورد نظر ما از عشق است. عاشق شدن هنگامی است که تمام غرایز آدمی تحریک شوند. ما هنگامی می گوییم عاشق شده ایم که با تمام وجود خویش، فردی را طالب باشیم.
یکی از روانشناسان به نام «فردریک» در این مورد چنین اظهار عقیده می نماید که « عشق با آنچه در قدیم وجود داشت، یعنی تمایلات ساده جنسی، تفاوت زیادی کرده، به صورتی که این غریزه جنسی به شکل عشق متقابل درآمده، چرا که در دورانهای گذشته، تمایل زن در فرآیند عشق اصلاً مورد توجه قرار نمی گرفت. عشق به درجه ای رسیده است که عاشق، تحمل و قرار خویش را از دست می دهد و جدایی از معشوق در نظرش مصیبتی عظیم می باشد، به همین جهت برای رسیدن به عشق خویش ، حتی حاضر می شود جان خود را نیز فدا نماید»
ازدواج باید با انتخابی درست و حساب شده و به دور از هر گونه احساس زود گذر باشد، و در سنی که رشد روحی و جسمی و عقلی فرد به حداقل کمال رسیده باشد، انجام شود و نه در سنی که احساساتش غالب می باشد. در این شرایط، علاقه و عشق، مفهوم واقعی خود را ندارد. هر چیزی که ظاهر دوست داشتنی داشته باشد، به عشق تصور می شود عشق و علاقه ای که با تظاهر و تکلم در انسان بروز نماید، نه تنها دوام ندارد، بلکه مقدمه بروز تزلزل مشکلات سختی خواهد بود.
روان شناسی به نام دکتر «استنل پنتی» می نویسد:
« روان شناسی عصر ما، آرامش زندگی خانواده ها را وابسته به عشق کاذب نمی داند؛ عشقی که چون کوه آتشفشان، منفجر می شود و چون دریایی؛منجمد..»!
دکتر«اسنل پنتی» معتقد است که، در زندگی زناشویی ؛ عشقی قابل تقدیر است که آرام و طبیعی رشد کند، حیاتش: انس و اُلفت و توافق خوی و اخلاق و ثمره اش: ملامیمت و مداومت باشد. بر اساس چنین عشقی، می توان زندگی پایداری را شالوده نهاد و خوش و سالم زیست عشق انفجاری ، همانند تب تند است که زود عرق می کند. این را فراموش نکنید که هرگز نباید به خاطر عشق کاذب ، ازدواج کرد.
نویسنده و تهیه کننده : توپ تاپ