نرگسsays:

سلام من خواب دیدم رفتیم جشن عروسی یک نفر اما من ناراحت میشم میرم سوار ماشین میشم تو ماشین یه مرد هوسباز چون دامن کوتاه پوشیدم به پاهام دست میزنه بازم ناراحت میشم با عموم میریم هوا از هوا روی بام مسجد فرود میاییم و از مناره میریم پایین تو مسجد حرف میزنیم.

ایسانsays:

سلام من خواب دیدم تو یه مسجد بزرگی هستم و میخام وضو بگیرم و مسجد شلوغ بود و من لباسای راحتی تنم داشتم تی شرت و شلوار و سرمم روسری نداشتم و یه اقایی اومد ب من گفت که حجابتو رعایت کن و بعد من دوستای دوران تحصیلمو دیدم که همشون نشستن تو حیاط مسجد درس میخونن و من باخودم که چرا من درس نمیخونم و رفتم وضو خونه وضو گرفتم برگشتم و در ادامه بازم خواب دیدم اما یادم نیس

عسکریsays:

سلام خواب دیدم که وارد یه مسجد بزرگ شدم یه قسمتی از مسجد رو اختصاص داده بودن به یادگاری های حاج آقا دستغیب عکسشونم توی قاب روی میز بود بعد داشتیم همین جور که نگاه میکردیم دوتا یاقوت بود که سبز سفید بودن یکیش از اونا انگشتر بود ویکی هم سنگ گرد بعد من گفتم که این ها پلاستیکی هستن ولی یه نفر اومد اونا رو به من نشون داد وقتی انگشتر سنگ رو گرفتم دستم اونا خوردن بهم انگشتر سالم موند ولی سنگ شکسته شد وریز شد خواستم جمعش کنم بازم سنگ شکسته شد ویه حالت مدل مانند اشک در اومد تعبیر خوابم چی میشه؟

طاهر طاهری خسروشاهیsays:

با سلام خواب دیدم رفتم‌ مسجد و فاتحه ای فرستادم و بلند شدم گفتم روحشون شاد باشه .ممنون‌ میشم تعبیرشو بگید با تشکر

ناشناسsays:

سلام من خواب ديدم تو يه خونه دو طبقه ي قديمي هستم خونه خيلي قديمي و زيبا بود با حياط بزرگ (ولي نا آشنا)همه ميگفتن خونه بابا بزرگم بوده طبقه دركش اتاقش بوده و داخلش فاتحه پدربزرگم (مادري) هست (پدربزرگم چندسال فوت كردند) بعد تو خواب فكر ميكردم كه خب بابابزرگم كه فوت كرده بود حتما الان چهلمش حس ميكردم فاتحه يكنفر ديگه هم بايد باشه ولي هيچ چيز در اين مورد نبود جمعيت زيادي اومدند فاتحه من تو حياط بودم خوش امد ميگفتم زل زده بودم به اتاق پدر بزرگم و گريه ميكردم همه اقوام و اشنا بودند جز مامان باباي من و داييام و عموهام . لطفا تعبيرش رو بگيد

حسینsays:

با سلام و خسته نباشید. ممنون میشم خواب بنده رو تعبیر کنید من در خواب دیدم وارد مسجد روستای پدریم شدم و در اونجا افراد نشسته بودن و ب دیوار تکیه دادن و من از مقابلشون رد میشدم و با اونها سلام و احوال پرسی میکردم. افراد هم همون افراد روستا بودند عده ای هم بیاد نمیارم کی بودند و فکرم میکنم یکی ازشون پدربزرگ مرحومم یا شبیه ب اون بود. با تشکر

فاطمه کوهیsays:

با عرض سلام و خسته نباشید به جناب معبر چند شب پیش خواب دیدم که توی مسجد شهرستانمون هستم ولی مثله همیشه نیست ینی همیشه فامیلای نزدیکمون حضور داشتند اما نبودن همه غریب بودن برام و من توی مسجد شیرینی پخش کردم بعد از من چند نفر دیگه هم شیرینی پخش کردن و بعد من کلی مرغ و برنج پخته بودم و بردم مسجد اما همین که رسیدم مسجد بارون گرفت اما خودم از نذری که بردم ینی مرغ و برنج چیزی نخوردم فقط شیرسنی خوردم و انگار مجلس عزا نبود توی مسجد تعبیرش چیه

رویاsays:

سلام وقت بخیر..من جزئیات خوابم یادم نیس..فکرم ناراحت بود و بعد از ظهر خوابم برد خواب دیدم که وارد مسجدی شدم که خیلی بزرگ بود و پتوها و فرشهای تازه و زیبایی داشت و افراد کمی بودند در مسجد که نمیشناختم..من انگار وسط مسجد بودم یه دفعه یادم آمد که من عذر دارم نباید میومدم مسجد که دنبال در خروجی میگشتم خودمو برسونم و رفتم در را پیدا کردم که زیاد فاصله نداشتم ..یادم اومد که تسبیح و سجاده من دست یگی دیگه هست که گرفته نماز بخونه..گفتم بیرون میگیرم..در خوابم ندیدم که از مسجد اومدم بیرون یا نه..ممنونم از تعبیرتان

اوا۳۰says:

سلام و درود بر مدیرعزیز خواب دیدم رفتم خونه یه سید که برام دعا بنویسد ولی داخل خونش شدم گفتن حموم رفته و اومد دست ب پشتم کشید یه آیه خوندکه یادم رفته چی بود بعدازخونش رفتم بیرون داخل مسجدی شدم وسط مسجد سفره ای پهن بود که نشستم سر سفره بعد غذا آوردن بهشون گفتم که منو کسی دعوت نکرده من اومدم گفت خوش اومدی یه غذا به منو بچه هام دادن میخواستم بدونم تعبیرش چیست تشکر ازشما

کریم۷۳says:

سلام خواب دیدم.توی کوچه اونطرف خونمون جمع شدیم هنوز مراسم فاتحه خوانی شروع نشده بود یکنفر داشت قرآن میخوندصداشم قشنگ بود. بعد یهو همه به ردیف شدن که مردم داشتن می اومدن فاتحه خوانی برن داخل اون مکان ..دیدم بابام هم کنار ادما نشسته بود با یکنفر دیگه.داییم هم برا تسلیت رفت داخل اون مکان...توی این خواب نمیدونسم مراسم برای کی هستش رفتم داخل چیزی که یادمه داشتن غذا هم میدادن به افراد برای ثواب میت تعبیرش چیه ممنون میشم واضح بگید

فدراsays:

سلام و وقت بخیر من حدودا ساعت 5 بعدازظهر دقیقا وقت اذان خواب دیدم رفتم مسجد سر مزار شهدا،توی خواب خیلی توی دلم غم داشتم(البته در بیداری هم یک ماهه که غمو گرفتاری برام پیش اومده)وارد مسجد که شدم احساس سبکی کردم و حسو حال خوبی به من دست داد انگار اون لحظه فارغ شدم از غمهای دنیا،دونه دونه سر مزار شهیدای گمنام وایمیستادمو نگاه میکردم فقط،یدفعه یه خانمی اومدو گفت چرا داری همینجوری نگاه میکنی،باید حتما بلیط بخری بعد بیای،منو از مسجد برد بیرونو گفت از لحظه ی اول که دیدمت ازت خوشم اومد،بعدش هر کاری میکردم نمیشد برم داخل مسجد،وایساده بودم دم در مسجدو هی میخواستم برم داخل،زمان زیادی گذشت که بالاخره تونستم بازم برم داخل مسجد،وارد شدمو بلیطو گرفتم،یه دفعه دوست قدیمیمو دیدم که خیلی وقته ندیده بودمش،همدیگرو بغل کردیمو انگار بعدش رفتیم که وضو بگیریم،بعدهم بیدارشدمو صدای الله اکبر اذان رو از مسجد شنیدم

.....says:

سلام خواب دیدم تو یه مراسم چهلم شرکت کردیم بعدش اخر مجلس مسجدو تمیز میکردیم و سیب قرمز و خیار پوست میکندیم میخوردیم

هانیهsays:

با سلام.خواب دیدم تو یه مسجد بزرگ چادر سرم کردم و دارم میرم سمت در..چون از بین مردهای زیادی رد میشدم..سرمو انداختم پایین..بعد دیدم سالن کناری مراسم ختم کسی هست...نمیشناختمش اما براش فاتحه دادم...بعد رفت که کفش هامو بردارم.دیدم دوتا از خانم های همسایه که مسن هستن(همیشه برام دعای خیر میکنن) نشستن اونجا و تا منو دیدن بلند شدن به احترامم..منم گفتم وای اینکار رو نکنید چرا بلند میشید ممنون

Yara Heidarisays:

سلام! من خواب دیدم که لباس سیاه بر تن دارم و وارد یک مسجد میشوم که همه لباس سیاه دارن بعد برای پذیرایی می‌توانیم کافه برداریم و من کافه به همرایه شیر برمیدارم و میشینم و بعد از من کسی که عاشقش هستم همرایه دو حبه قند می‌آید و کافه ام را شیرین می‌کند و می‌نشیند روبه رویه من ولی طرف مردانه.