عکس نوشته درباره ی روزگار
مجموعه ای کامل از عکس نوشته های جدید و جالب درباره روزگار را که شامل موضوعات پایین میباشد را در این آلبوم از توپ تاپ شاهد هستید روزگار تلخ,نامرد,لعنتی و بی وفا,و جملات تصویری و متن دار ناب و مفهومی درباره کسی که در این روزگار موی سپید کرده است و یا جوانی که در همین روزگار دچار شکست شده است تکست ها و تصاویر عاشقانه از زبان پسر و دختر دلشکسته.
عکس نوشته غمگین روزگار برای پروفایل ، با آلبومی از عکس های نوشته دار زیبا و معنا دار ، در این قسمت ویرایش شده است ، برای دیدن و دانلود تصاویر با ما همراه بمانید.
فریاد علیه روزگار
ای روزگار بیرحم! چرا کام بخت ما را چنین تلخ میکنی؟
چرا رنج و سختی را بر دوشمان مینهی و شادی و خوشبختی را از ما دریغ میداری؟
تا کی باید نظارهگر جور و ستم تو باشیم و در سکوت فریاد بکشیم؟
تا کی باید طعم تلخ فقر و ناامیدی را بچشیم و در حسرت آسایش و رفاه باشیم؟
ای روزگار بیمروت!
تو که گرداننده چرخ فلک هستی،
چرا اینگونه با ما بازی میکنی؟
چرا عدالت را زیر پا مینهی و تبعیض را حاکم میکنی؟
چرا ثروتمندان را ثروتمندتر و فقرا را فقیرتر میکنی؟
ای روزگار بیانصاف!
تو که خالق هستی،
چرا این جهان را پر از ظلم و ستم آفریدی؟
چرا صلح و آرامش را از ما گرفتی و جنگ و خونریزی را به ارمغان آوردی؟
تا کی باید شاهد مرگ انسانهای بیگناه باشیم و اشک ماتم بریزیم؟
ای روزگار بیرحم!
ما از تو خسته شدهایم!
از بیعدالتیهایت خسته شدهایم!
از ظلم و ستمهایت خسته شدهایم!
از جنگ و خونریزیهایت خسته شدهایم!
ما خواهان دنیایی بهتر هستیم!
دنیایی پر از صلح و آرامش،
دنیایی پر از عدالت و انصاف،
دنیایی پر از شادی و خوشبختی.
آیا این خواستهی زیادی است؟
آیا حق ما نیست که در چنین دنیایی زندگی کنیم؟
ای روزگار بیرحم!
تا کی باید منتظر معجزه باشیم؟
تا کی باید دست روی دست بگذاریم و نظارهگر باشیم؟
نه! ما دیگر سکوت نمیکنیم!
ما علیه تو فریاد میزنیم!
ما با تو خواهیم جنگید!
ما دنیای خود را خواهیم ساخت!
دنیایی که در آن همه انسانها با صلح و صفا در کنار هم زندگی کنند.
عکس نوشته ناراحتی از روزگار
روزگار تلخ عکس نوشته ، پروفایل ناراحتی از روزگار
عکس پروفایل غمگین روزگار
عکس نوشته دل شکسته روزگار
عکس نوشته غمگین روزگار
عکس پروفایل روزگار 1402 جدید
عکس نوشته چرخ روزگار
پروفایل چرخ روزگار میچرخه
از چوپانی پرسیدم روزگار چگونه است ، گفت روزگار را نمیدانم اما پشم های گوسفندانم را که چیدم فهمیدم نیمی از آنها گرگ است
بی خیال روزگارم در خیالت ای یار ، ثانیهها می شمارم در قبالت ای یار ، زان روزی که تو بر من رخ نمودی ، دل شده محوی جمالت ای یار ، من اگر روزی به تو پیوست شوم ، نیست کنم خیش در جلالت ای یار
کمی آهسته تر دنیا ، به شلاق تو در بندم ، دگر هرگز به روی تو ، دمی حتی نمی خندم ، به حدم می زنی اما ، به جرمی که نمیدانم ، به حکم تلخ تقدیرت ، گرفتار شب تارم
عکس نوشته روزگار
روزگار جالبی است ، مرغمان تخم نمی گذارد اما گاومان هر روز میزاید
طلا باش تا اگر روزگار آبت کرد ، روز به روز طرحهای زیباتری از تو ساخته شود ، ستگ نباش تا اگر زمانی خردت کرد لگدکوب هر هرگذری بشوی !
زندگی میچرخه مثل یه تاس..امروز حکم میکنی !! فردا التماس
شکستم من از دم هر سدی که جلوم بود ، یه جاهایی رفتم که قبل من پلمپ بود ، اصلا نذاشتم دلگیرشه روزگارم ، چون قصد نداشتم هیچ موقع کم بیارم.
طی شود این روزگاران هر که آید می رود ای خوش آن یادی که با پاکی بماند یادگار
روزگار عجیبیست شعررا بایدهضم کرد
آدمهارا باید جذب کرد غافل از درد باید بود
مرد این شهر همه خسته اند
عمریست درپی جواب
که نمی یابند جز سرابی
عجیبست این روزا
دلی برای همدردی نیست
عشق ها سوختند
خاکسترش هم نیست دیگر
انسان همین دیروز بود
حال من خوب است حال روزگار خوب نیست
چیکار می کنی با دلم روزگار
دیگه خاطراتو به یادم نیار ...
روزگار همیشه برقرار نمی ماند
روز و شب دارد روشنی دارد تاریکی دارد کم دارد
دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده تمام شود بهار می آید !
انسان دو نوع معلم دارد
آموزگار و روزگار!
هر چه با شیرینی از اولی نیاموزی
دومی با تلخی به تو می آموزد
اولی به قیمت جانش !
دومی به قیمت جانت !!
رفاقت و دوستی رو هیچس معنا نکرد جز گذر زمان و بازی های روزگار
بگذار بگذرن روزهایی که روزگار ما نیست روزگار روز ما هم میرسد
روزگار بدیسیت !
درست وقتی در آتش میسوزی
همه به بهانه آب آوردن میروند
متن با عکس نوشته های زیبا و جدید درباره ی روزگار
تلخی روزگار اونجا شروع میشه که خیلی
چیزارو میشه خواست اما نمیشه داشت
(روزگار نامرد)
روزگار دنبال چه میگردی ؟؟
فال ما گرفتن ندارد
حالمون مهم بود که تو ماهرانه گرفتی
همه میگن چشات چرا کبود شده
چرا لاغر شدی چیزی میکشی ؟
ولی نمیدونن انقد از دست
روزگار کشیدم که به این روز افتادم
روزگار میخندی ؟ کمی حرمت نگه دار
مگر نمی بینی سیاه پوش آروزهایم هستم
متاسفانه این روزایی که داره
به بدترین شکل ممکن میگذره اسمش جوونیه
روزگار همیشه بر یک قرار نمی ماند ،
روز و شب دارد ، روشنی دارد ،
تاریکی دارد کم دارد ، بیش دارد
دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده
تمام می شود بهار می اید
بعضی از آدمهای این روزگار با گرگ
بره میخورند با چوپان گریه میکنند مراقب باشیم
روزگار عوض شد مثل دفترهای قدیمی بودیم
دو به دو ، باهم هر کدام را که میکندند آن یکی
هم کنده میشد حالا سیمی مان کردند که
با رفتن دیگری ککمان هم نگزد
میان تلخی این روزگار مهدی جان
دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم
خوشبختی هایم را با عجله در سرنوشتم
نوشته بودند بدخط بود روزگار نتوانست آنها را بخواند
روزگارا تو اگر سخت بمن بگیری
باخبر باش که پژمردن من اسان نیست
خستم از روزگار تلخی که
مثل ساعت به روی تکراره
مثل ابری که توی آذر ماه
بغض داره ولی نمی باره
خسته از زندگی پر دردو
خسته از این سکوت بغض
آلود
من میون تو گُم شدم اینبار
توی حسی که تلخ و بیزاره
خستم از درد سخت دل کندن
خسته از روز های بی تو شدن
خستم از عکس های تک نفره
توو اتاقم که روی دیواره
بالشم رو بغل گرفتم من سخت و سنگینه طِفلکی اینبار
راز تلخی شنیده او دیشب از دلی که اسیر و بیماره
از یه قلبی که مثل نارنجک
منفجر میشه توی تنهایی
مثل قصری که با یه پس لرزه
خورد میشه... شبیه آواره
از یه قلبی که طعم لبخندش
تلخیِ فال قَهْوَشو داره
نه... نمیشه ... وصال ممکن نیست
فال گاهَاً چقد دل آزاره
توپ تاپ فروردین 98
بر ما گذشت نیک و بد اما تو روزگار
فکری به حال خویش کن
این روزگار نیست
روزگار بدیست
درست وقتی در آتش میسوزی
همه به بهانه آب آوردن میروند
و تو میمانی و سوختن و ساختن
بی تو!...
رها نمی کند
روزگارم را
سیاهی...
موهایم را
سپیدی
مطالب با عکس های جدید و تامل برانگیز در مورد روزگار
شاید قصه برگشت خدا رو چه دیدی
روزگارم بر خلاف آرزوهایم گذشت
روزگار عجیبیست
انسان ها حرامت میکنن
بعد میگن حلالم کن
روزگار عجیبیست
قناری سکوت میکند
و من از ته دل فریاد میزنم
کیست منجی؟
کیست آنکی ردایش را
بر ایوان خانه ام بیاویزد
شاید که بوی تقدس گل سرخ
در حیاط خانه ام جاری شود
خانه ام خالیست
زمانی بود که حیاط خانه ما
جای عشق بازی کبوترها بود
حالا منم و درخت خشک سیب
ترک های لب حوض
روزگار عجیبیست
من به بم بست میرسم
کوچه ها بازند همین...
این روزها دلم نازک شده است
آه میکشم و آه میشوم
بخارمیشوم روی شیشه ی دلتنگی
میفشارد چیزی گلویم را
که حتی چشمان خسته ام را ابری میکند
روزگار عجیبیست
حتی حرفهای نگفته ام
طلبکارت میشوند
صبح ما شروع شد
با چشمانی که تشنه بودند
روزگار عجیبیست
آسمان،صحنه تابش خورشید بود
تنمان میلرزید اما
خورشید نای تابیدن نداشت
از تکرار امد و شدهایش
پی بردیم که صاحبان خود را داشت
جوانه ها بیزارند از رویش
سنگفرش خیابانهایمان خاکستر سیگار
بوی جهاد میدهد صبح ما
صدای اذان تکبیر خمپاره ها بود
بد روزگار نی ام لیک ز روزگار مینالم ۰ پر پرواز نگشوده شکسته روزگار پر و بالم
بسر داشتم می شوق پرواز تا بر یار۰ ولیک می ندانستم کز پی اش در زوالم۰
گذشت روزگار می برد از هر کس جمال خو د آگه ام شود جمالم روزی وبالم
صورت زیبا را سیرتی زیبا خوشست ۰ کز پی اش بر خود ببالم در کمالم
عزت نفس آدمی را میبرد بر کبریا ۰ کبر و ریا را هرگز نیارم بر خیالم ۰
مجنون نی ام و شیرینست وصف حالم ۰ تیشه بر دست میزنم بر رکن وصالم۰
نیستم رهام پیرو شور و حال زود گذر کز پی اش شوریده گردد وصف حالم
روزگار همیشه از یه جاهایی امتحان میگره ازت که اصلا تو جزوه نیست
مرا به گنج دیدنت،تو میهمان نمیکنی؟
به یک سلام و تهنیت،تو میهمان نمیکنی؟
چه روزها به پای تو،گذشت روزگار دل
به رافت و کرامتت،تو میهمان نمیکنی؟
سراغ رویت ای صنم،گرفته ام ز باد صبح
به گریهشبانهات،تو میهمان نمیکنی؟
مگر چه کردم ای مها، که رخ زمن گرفتهای
گدای دست و دامنت،تو میهمان نمیکنی؟
شکوه قصر آرزو قرین قعر خاک شد
گذشت روزگار عمر، فسانه گشت و خواب شد
امید و عشق و بندگی، بهانه های زندگی
نماند و نقش باطلی ز آرزو بر آب شد
هر آنچه عشق خواندمی وفا نکرد جز دمی
بلای جان و روح من، عذاب بی حساب شد
بسی گلایه داشتم زداده و نداده ها
پیشنهاد های داغ :
سلام خدا قوت .حد اقل برای مدتی احساس کردم تنها نیستم ،مطالب اغلب زیبا و قابل تآمل بودن .سپاسگزارم ریواز