متن درباره آبرو
کمتر داریم که در پست های توپ تاپ مطلب و متنی راجب آبرو درج شده باشد یکی از اعضا خواسته بودند چند متن درباره ی آبرو ارسال شود قبلا هم تقاضای زیادی از طرف کاربران راجب ارسال متن و عکس درباره ی آبرو و با موضوع آبرو ارسال کنیم در این مقاله ی کوتاه و مفید پایین مهمترین و کلیدی ترین نکات روایات و موضوعات راجب آبرو ارسال شده که اصلا آبرو چیست و چگونه باید آدم آبرو داری باشیم بطور خلاصه مطلب پایین شامل موضوعات :تحقیق درباره آبروداری|داستان درباره آبروداری|حدیث درباره آبروی مومن|شعر درباره آبروداری|میشودسعی کرده ایم راجب هر یک از این عنوان هایی که در بالا ذکر شد بحث داشته باشیم همچنین چند عکس نوشته زیبا و خاص هم در مورد آبرو به مطالب زیر اضافه کرده ایم
هر کس خدا را ضامن آبروی خود قرار دهد
خداوند هیچگاه او را بی آبرو نخواهد کرد
میان خیل مشتاقان خدا را پرس و جو کردم
که در جمع گنهکاران خدا را جستجو کردم
چو دیدم در خفا فردی گناهی مرتکب گشته
نبردم آبرویش را که حفظ آبرو کردم
سیراب در محیط شدم ز آبروی خویش در پای خم ز دست ندادم سبوی خویش
در حفظ آبرو ز گهر باش سختتر کاین آب رفته باز نیاید به جوی خویش
خاک مراد خلق شود آستانهاش هر کس که بگذرد ز سر آرزوی خویش
از نوبهار عمر وفایی نیافتم چون گل مگر گلاب کنم رنگ و بوی خویش
از مهلت زمانهی دون در کشاکشم ترسم مرا سپهر برآرد به خوی خویش
صائب نشان به عالم خویشم نمیدهند چندان که میکنم ز کسان جستجوی خویش
هرگز نخوانمت که به رسوایی ام کشی
من پیش سبزی یک برگ
سردی پاییز خیسی باران
من پیش روح طبیعت
آبرو دارم زندانی ام مکن
من فکر را به روزنه ی شک
مانوس کرده ام
آبروی تو چون یخی جامد است که درخواست آن قطره قطره آب می کند پس بنگر آن را نزد چه کسی فرو می ریزی
من خیس و خسته ام ... ابری ترم نکن
بردار چشم از این ... چشمای نیمه تر
باشه تو بردی و ... من باختم ، قبول
سنگین بشین یه جا ... هی آبرو نبر
آبرو بردم ، ولیکن، تو همیشه، دردرون محفلی
نزد استاد ،توی هرجشن وسرور،تو سر تری
آبرو بردم خبرها بود زعکس
یک کمی برفکر پوچ ات کن تو مکس
آبرو آنست که من با امر تو یک دزد ناموس میشوم
درخیابان شلوغ من دست ماموربا صدافسوس میشوم
آبرو بردم چنین درجشن وپایکوبی همیشه اولی
ازبرای یک تولد یا عروسی سرتری
آبرو این نیست که من حق گفته ام
آیا من می توانم انسان آبرو داری باشم؟ایا آبرو داری شرایطی دارد؟چگونه فردی آبرو دار باشیم؟ سوالاتی که به کرات برای ما پیش می اید و میخواهیم معنی و نفسیر آبرو داری را بدانیم راهکار ها و روش هایی در پایین مشاهده میکنید که هر کدام از آن ها بر گرفته شده از منابع رسمی و معتبری در حوزه ی فعالیت مذهبی میباشد
1- از وظایف دینی پیروان قرآن شریف این است که همواره مراقب عزت خویش و عزت برادران ایمانی خود باشند، نه قدمی بردارند که مایه ذلت خودشان شود و نه به آبروی برادران دینی خود آسیب برسانند. این مطلب ضمن روایات متعددی از رسول اکرم صلیالله علیه واله وسلم و ائمه طاهرین علهیمالسلام خاطر نشان گردیده است. (18)
2- آبرو بسیار ارزش دارد و همه مردم در برابر آبروی یک «فرد» مسئولند و دفاع از آبرو و حیثیت، واجب است.
3- انفاق، علاوه بر انفاق مال و ثروت، شامل انفاق علم، آبرو و مقام نیز میشود و آبرو و شخصیت فقیر، با ارزشتر از حفظ شکم و شخص فقیر است.
4- از موارد حفظ آبرو و شرف دیگران در اسلام میتوان به این نکته اشاره کرد که: برای اثبات زنا، چهار شاهد مقرر کرده است، و حتی اگر سه شاهد گواهی دهند، هر سه شلاق میخورند، ولی برای اثبات قتل، دو شاهد کافی است.
5- نشانه همسر شایسته، رازداری، حفظ مال و آبرو و ناموس شوهر در غیات اوست.
6- تقوا، هم عامل شناخت صحیح، هم مایه آبرو و حیثیت اجتماعی، و هم سبب مغفرت اخروی است.
7- اگر کسی مسئولیتی را بپذیرد و خوب انجام ندهد، سرمایه، شخصیت، آبرو و وجدان خود را در معرض خطر قرار داده و زیانکار خواهد بود.
8- بازار شایعات را داغ نکنیم و با نقل شنیدههای بیاساس، آبرو و حقوق افراد را از بین نبریم.
9- آبروی زن و مرد مومن، محترم و لطمه زدن به آن گناه بزرگی است. (حفظ آبرو به زن یا مرد بودن ربطی ندارد.)
10- حساب شخصیتهای مذهبی را از حساب خانواده و نزدیکان آنها جدا کنیم. چرا که در خانواده انبیا نیز، مسایل ضد اخلاقی همچون حسد و حیله میان فرزندان مطرح است.
چند داستان و حدیث درباره ی ابرو همراه با شعری زیبا و پر معنا با موضوع آبرو
1- آبروی مومن و صبحت در مورد آبرو داری
امیرمومنان علیهالسلام مقدار پنج وسق (حدود پنج بار) خرما برای مردی فرستاد. آن مرد شخصی آبرومند بود و از کسی تقاضای کمک نمی کرد، شخصی در آنجا بود به علی علیهالسلام گفت: «آن مرد که تقاضای کمک نکرد، چرا برای او خرما فرستادی؟ به علاوه یک وسق برای او کافی بود.» امیرمومنان علیعلیهالسلام به او فرمود: «خداوند امثال تو را در جامعه ما زیاد نکند، من میدهم، تو بخل میورزی، اگر من آنچه را که مورد حاجت او است، پس از سوال او به او بدهم، چیزی به او ندادهام، بلکه قیمت آبرویی را که به من داده، به او دادهام. زیرا اگر صبر کنم تا او سوال کند، در حقیقت او را وادار کردهام که آبرویش را به من بدهد، آن رویی را که در هنگام عبادت و پرستش خدای خود و خدای من، به خاک میسایید.» (11)
2- یک مثال درباره چگونگی رفتار حضرت امام رضا با مردم
یسع بن حمزه میگوید: در مجلس حضرت رضا علیهالسلام بودم و جمعیت بسیاری در مجلس حضور داشتند و از آن حضرت سوال میکردند و از احکام حلال و حرام میپرسیدند و امام رضا علیهالسلام پاسخ آنها را میداد، در این میان ناگهان مردم بلند قامت و گندمگونی وارد مجلس شد و سلام کرد و به امام هشتم علیهالسلام عرض نمود: «من از دوستان شما و دوستان پدر و اجداد پاک شما هستم. در سفر حج، پولم تمام شد و خرجی راه ندارم تا به وطنم برسم. اگر امکان دارد، خرجی راه را به من بده تا به وطنم برسم. خداوند مرا از نعمتهایش برخوردار نموده است، وقتی به وطن رسیدم، آن چه به من دادهای معادل آن، از جانب شما صدقه میدهم، چون خودم مستحق صدقه نیستم.»
امام رضا علیهالسلام به او فرمود: «بنشین، خدا به تو لطف کند.» سپس امام علیهالسلام رو به مردم کرد و به پاسخ سوالهای آنها پرداخت. سپس مردم همه رفتند و تنها آن مرد مسافر و من و سلیمان جعفری و خثیمه در خدمت امام ماندیم. امام علیهالسلام به ما فرمود: «اجازه میدهید به خانه اندرون بروم؟» سلیمان عرض کرد: «خداوند امر و اذن شما را بر ما مقدم داشته است. » حضرت برخاست و وارد حجرهای شد و پس از چند دقیقه بازگشت و از پشت در فرمود: «آن مرد مسافر خراسانی کجاست؟» خراسانی برخاست و گفت: «این جا هستم.» امام علیهالسلام از بالای در دستش را به سوی مسافر دراز کرد و فرمود: «این مقدار دینار را بگیر و خرجی راه خود را با آن تامین کن و این مبلغ مال خودت باشد. دیگر لازم نیست از ناحیه من، معادل آن را صدقه بدهی، حالا برو که نه تو مرا ببینی و نه من تو را ببینم.»
مسافر خراسانی پول را گرفت و رفت. سلیمان به امام رضا علیهالسلام عرض کرد: «فدایت گردم که عطا کردی و مهربانی فرمودی، ولی چرا هنگام پول دادن به مسافر، خود را نشان ندادی و پشت در خود را مستور نمودی؟!»
امام رضا علیهالسلام در پاسخ فرمود: «مَخافةً اَن اَری ذلَ السوالِ فِی وَجهِهِ لِقَضایی حاجتَهُ؛ از آن ترسیدم که چون حاجتش را برآوردم، شرمندگیِ درخواست را در چهره او ببینم.» ¬(12)
3- صحبت از بزرگوار امام حسین در مورد موضوع آبرو
مردی از مسلمانان مدینه به شخصی بدهکار شد و نتوانست قرض خود را ادا کند، از طرفی طلبکار اصرار داشت که او قرضش را بپردازد، آن مرد برای چارهجویی به حضور امام حسین علیهالسلام آمد. هنوز سخنی نگفته بود که امام حسین علیهالسلام دریافت او برای حاجتی آمده است. برای اینکه آبروی او حفظ شود، به او فرمود: «آبروی خود را از سوال و درخواست رویاروی و مستقیم نگهدار، نیاز خود را در نامهای بنویس که به خواست خدا آنچه تو را شاد کند، به تو خواهم داد.»
او در نامهای نوشت: «ای ابا عبدالله! فلان کس پانصد دینار از من طلب دارد و اصرار دارد که طلبش را بگیرد، لطفا با او صحبت کن تا وقتی که پولدار شوم، به من مهلت دهد.»
امام حسین علیهالسلام پس از خواندن نامه او، به منزل خود رفت و کیسهای محتوی هزار دینار آورد و به او داد و فرمود: «با پانصد دینار این پول، بدهکاری خود را بپرداز و با پانصد دینار دیگر، به زندگی خود سرو سامان بده و جز به نزد سه نفر به هیچ کس حاجت خود را مگو: «1- مومن و دین دار؛ که دین نگهبان او است 2- جوانمرد؛ که به خاطر جوانمردی حیا میکند. 3- صاحب اصالت خانوادگی؛ که میداند تو به خاطر نیازت، دوست نداری آبروی خود را از دست بدهی، او شخصیت تو را حفظ میکند و حاجتت را روا میسازد. (13)
4- مورد مهم دیگه احترام به حقوق دیگران
حضرت آیتالله العظمی بروجردی رحمهالله گاهی هنگام تدریس و بحث با شاگردان، عصبانی میشد. البته نه آن عصبانیتی که او را در خلاف رضای خدا وارد کند. ولی پس از درس، سخت از آن عصبانیت پشیمان میشدند و به دنبال طرف میفرستادند و از عذرخواهی میکردند و گاهی برای جلب محبت او، کمکهای مالی نیز مینمودند، از این رو در میان شاگردان، این شوخی معروف شده بود که: «عصبانیت آیت الله بروجردی، مایه برکت است.»
گاه به این هم قناعت نمیکردند، روز بعد، هنگامیکه بر منبر تدریس مینشستند، در حضور جمع شاگردان، از آن فرد عذرخواهی میکردند. به این ترتیب میبینیم آن بزرگ مرد تا این اندازه به حقوق دیگران احترام میگذاشت و به حفظ آبروی آنها توجه عمیق داشت، او از امام صادق علیهالسلام آموخته بود که: «المومن اعظمُ حرمةً مِن الکعبة؛ (14) احترام مومن، از احترام کعبه، بالاتر است.» دراین باره به داستان زیر توجه کنید:
«آیتالله بروجردی در مسجد عشقعلی در قم کلاس درس "اصول فقه" داشتند. روزی یکی از فضلا به نام «شیخ علی چاپلقی» اشکال کردند، آقا جواب او را دادند، آقای شیخ علی چاپلقی جواب آقا را رد کرد، آقا عصبانی شد به گونهای که آقا شیخ علی متاثر و منقلب شد که میخواست گریه کند. آن درس تمام شد. یکی از همراهان آیتالله بروجردی (15) میگوید: نماز مغرب را خوانده بودم که ناگاه خادم آقای بروجردی رحمهالله نزد من آمد و گفت: آقا بین در کتابخانه و اندرونی ایستاده و متاثر است و فرمودهاند که بروید و به خوانساری بگویید تا بیاید. این جانب با عجله نماز عشاء را خواندم و به محضر آقا رسیدم. تا ایشان مرا دید به من فرمود: «این چه حالتی بود که از من صادر شد؟ یک عالِم ربّانی را رنجاندم، الان باید بروم و دست ایشان را ببوسم و حلالیت بطلبم تا از من بگذرد و بعد بیایم و نماز مغرب و عشا را بخوانم!»
عرض کردم: ایشان در مسجد «شاه زید» امام جماعت است و بعد از نماز مساله میگوید. لذا تا دو سه ساعت از شب گذشته به منزل خود نمیآید، من به ایشان اطلاع میدهم که آقا فردا صبح به منزل شما خواهند آمد.
صبح شد من رفتم حرم و برگشتم، دیدم آقا سوار بر درشکه در کنار منزل ما، منتظر من هستند. در خدمتشان به منزل آقا شیخ علی چاپلقی رفتیم. وقتی که آقای بروجردی رحمهالله، آقا شیخ علی را دید، میخواست دست او را ببوسد که او نگذاشت. آقا میفرمودند: از من بگذرید، از حالت طبیعی خارج شدم و به شما پرخاش کردم و... آقا شیخ علی عرض کرد: شما سرور مسلمین هستید، برخورد شما باعث افتخار من بود و... .
آقا تکرار کردند: از من بگذرید، مرا عفو کنید. همین موضوع باعث شد که آقا شیخ علی، تا آخر عمر، مورد مراحم و عطوفت خاص آیتالله بروجردی رحمهاله بودند.»(16)
5- نقل و جمله ی معروف برای اینکه آبرو مهم است !
از طلبهای نقل شده که گفت: روزی به مغازه سبزی فروشی رفته بودم، دیدم مرحوم حاج میرزا علی قاضی (استاد عرفان علامه طباطبایی و خیلی از بزرگان) خم شده و مشغول جدا کردن کاهو میباشد، ولی بر خلاف معمول کاهوهای پلاسیده و خشن را بر میدارد. بعد از خرید، به دنبال او رفتم و علت این کار غیر عادی را سوال نمودم، مرحوم قاضی رحمهالله فرمودند: «آقا جان من! این مرد فروشنده انسان شریف و محتاجی است و من چون نمیخواهم چیزی بلا عوض به او بدهم تا عزت و شرف او پایمال شود و نیز برای این که به کمک بلا عوض عادت نکند از این کاهوهایی که خریداری ندارد و در نهایت برای فروشنده ضرر است برمیدارم تا هم از ضرر او جلوگیری کرده و هم بدین وسیله کمکی به وی نموده باشم. در ضمن برای ما هم فرقی ندارد که کاهوی لطیف و نازک بخوریم یا کاهوی پلاسیده و کلفت. (17)
منبع:تبیان|توپ تاپ
سلام و خسته نباشید خیلی عالی بود ممنونم