دلنوشته در مورد عشق و عاشقی
عشق حسی زیباست. عشق و عاشقی به زندگی انسانها معنا میبخشد و کسی که عاشق نشود باخته. عشاق با مهر و علاقه ای که به هم میورزند معنای زندگی را می یابند و به این واسطه هم می توانند خدایی که خود مظهر عشقی پاک است را بشناسند. عشق انسان را به خدا نزدیک تر میکند.
عاشق و معشوق همیشه حرفهایی توی دلشون دارن که میخوان به هم بزنن پس ما هم توی این مطلب انواع متن دلنوشته در مورد عشق و عاشقی رو آوردیم. با این دلنوشته ها میتونید جملات و کلماتی عاشقانه رو نثار عشق تون کنید و اون رو از احساسی که در وجودتون به خاطر اون نهادینه شده با خبر کنید. همراه ما باشید.
دلنوشته هایی برای بیان احساسات عمیق
عشق؛ دریایی بی انتها
عشق، آنگاه که در دل مینشیند، چون نسیمی روحبخش، جان را نوازش میدهد. حسی که مرز نمیشناسد و در عمق وجود ریشه میدواند. گاهی آرام و بیصدا، چون نسیم بهاری، روح را نوازش میدهد و گاهی طوفانی و خروشان، جان را به تلاطم وا میدارد.
عشق، همانند رنگینکمانی است که پس از باران نمایان میشود و با رنگهای زیبایش، دلها را میرباید. عشقی که در نگاهها پنهان است و در لمس دستها معنا مییابد. عشقی که در سکوت فریاد میزند و در کلام، آرامش میبخشد.
عاشق بودن ؛ زیباترین هدیه زندگی
عاشق بودن، زیباترین هدیهای است که زندگی به انسان ارزانی میدارد. حسی که انسان را به اوج میبرد و به او قدرت میدهد تا بر تمامی سختیها فائق آید. عشقی که به انسان بال میدهد تا پرواز کند و به او امید میدهد تا به آیندهای روشن بیندیشد.
عشق ؛ نیرویی قدرتمند
عشق، نیرویی قدرتمند است که میتواند کوهها را جابهجا کند و دلها را به هم نزدیک کند. عشقی که میتواند انسان را به کمال برساند و به او معنای واقعی زندگی را نشان دهد.
کلمات کم میآورند تا عشق را توصیف کنند
کلمات، هر چقدر هم که زیبا باشند، نمیتوانند عظمت عشق را به درستی توصیف کنند. عشق، حسی است که باید تجربه شود تا درک شود. حسی که در دلها جای میگیرد و با گذشت زمان، قویتر میشود.
متن دلنوشته درباره عشق و عاشقی
خدا را شکر میکنم که او را به من داد، اویی که با او بودن برایم زندگیست و بدون او بودن یقیناً مرگ است که شیرین ترین اتفاق زندگی ام خواهد شد. او که آمد، پس از آن در دفترچه خاطرات زندگی ام خاطراتی خوش را نوشتم، خاطراتی که هر باره هم آنها را مرور میکنم و از مرور کردنشان لذت میبرم. چه خاطره های لذت بخشی که با هم ساختیم، چه اتفاقات نابی که با هم تجربه کردیم، چه عشق بی مثالی که میان یکدیگر ساختیم. همه اینها مرا به شوق وا میدارد، شوق دوست داشتن او، شوق عشق ورزیدن به او. این شوق همیشه در وجود من خواهد ماند و تنها چیزی که می تواند آن را از بین ببرد مرگ من است. مگر می شود من زنده باشم و زنده بمانم و بعد او از عشق من بی نصیب باشد؟ شوق عشق او در دلم وجود نداشته باشد؟ محال ممکن است. من همواره در کنارش خواهم بود و او را در دریای عشقم غرق خواهم کرد. او لیاقت این را دارد، اویی که باعث شد تا من هم خاطراتی زیبا از زندگی ام داشته باشم لیاقتش را دارد تا عشقی به پایش بریزم که بی مثال است.
********************
دوست دارم در یک روز بهاری دستانش را گرفته و دل به طبیعت خدا بزنم. دوست دارم در آنجا او را در آغوش بکشم و به او بگویم که چقدر دوستش دارم و چقدر زیباست. می خواهم آنجا خودش را با شاهکار خدا مقایسه کند، می خواهم بداند که او حتی از زیباترین خلقت خدا یعنی همین طبیعت هم زیباتر است و من از وجودش انگیزه ای فراتر از آنچه که از طبیعت میگیرم خواهم گرفت. قبل از او طبیعت بود که مرا آرام میکرد، طبیعت بود که به من آرامش میداد اما از وقتی که او وارد زندگی ام شده همه چیز تغییر کرده و حالا منبع آرامشِ روح و روان من او شده. می خواهم او را به طبیعت ببرم و او را به رخ طبیعت بکشم که کسی هست که از تو آرامش بخش تر است، کسی هست که از تو زیباتر است، کسی هست که بیشتر از تو مسکنی هست بر تمام دغدغه ها، دل آشوبی ها و نگرانی هایی هایم. می خواهم او را ببرم و به طبیعت نشان دهم و به آن بگویم که برایت رقیبی پیدا شده، رقیبی که شانس پیروزی ات در مقابلش صفر است، این رقیب کسی است که من با او معنای واقعی عاشقی و عاشق شدن را فهمیدم.
********************
دوست داشتنش آنقدر مرا به شوق وا میدارد که دوست دارم هر روز، هر ساعت، هر دقیقه و هر ثانیه کنارش باشم و از عشق خود به او بگویم. عاشقی کردن برای او حالا برای من تبدیل به عادتی شده که هر لحظه باید انجام شود در غیر اینصورت چیزی در وجود من کم خواهد بود و انگار کار انجام نشده ای داشته ام که باید انجامش میدادم. وقتی که او باشد، ناخودآگاه قلب من هم سرشار از عشق می شود و این عشق باید بروز داده شود در غیر این صورت قلبم را آزرده خاطر خواهد کرد. می خواهم بداند که هر بار که در کنار من است و این عشق را از من دریافت میکند من گویی جانی دوباره به خود می گیریم و قلبم دوباره فرصت نفس کشیدن پیدا میکند. حالا عشق او آنقدر در وجود من لبریز شده که تمام زندگی ام را به خودش وابسته کرده پس از این به بعد باید همیشه باشد، باید همیشه کنارم بماند تا من این همه عشقی که در وجود دارم را به او ابراز کنم. همانطور که گفتم اگه این عشق در قلب و وجودم بماند، آن را آزرده خواهد کرد و در نهایت این آزردگی ها من وجودم را از دست خواهم داد.
********************
می خواهم داد بزنم که عاشقش هستم، می خواهم فریاد بزنم که دوستش دارم، می خواهم همه مردم بدانند که حالا او قسمتی از من و من هم قسمتی از او شده ام. نمی توانم باور کنم، ذهنم نمی تواند قبول کند که حالا او کنارم است. همان کسی که مدت ها برای داشتنش جنگیدم، مدت ها خیال و تصوراتش را در ذهن پروراندم، حالا کنارم است و حالا از آن من شده. قطعا این را لطف و مرحمت خدایم به خود می دانم. او خواست که من خوشبخت شوم، او خواست که من طعم آرامش و لذت واقعی را بچشم برای همین عشقم را به من داد و حالا عشقم کنارم است و می خواهم همه مردم بدانند و کل دنیا خبردار شوند که من بالاخره به او رسیدم، او بالاخره برای من شد. تا به حال برای هیچ عشقی اینگونه در وجودم شوق و شعف نبود، تا به حال هیچ احساسی مرا اینگونه بر انگیخته نکرده بود اما عشق او با من این کار را کرد و همین نشان از خاص بودن و منحصر به فرد بودنش دارد. دوست دارم که بداند که هیچوقت نباید از کنارم برود چون هیچ کس روی این زمین نیست که بتواند برایم جای او را پر کند.
********************
عاشقی کردن الان برایم تبدیل به وظیفه شده، وظیفه ای که حاضرم برایش جانم را هم بدهم. من عاشق او هستم، جانم به جانش وابسته است، دوستش دارم و اگر از پس این وظیفه بر نیایم، آسیب میبینم. اگر یک روز به او نگویم عاشقت هستم، اگر یک روز او را از عشق وجودم بهره مند نکنم گویی کار انجام نشده ای دارم که حتما باید انجام شود تا به آرامش برسم. کاش بداند که چقدر برایم عزیز است و کاش بداند که چقدر او را می خواهم و خواستنش حالا شده دلیل زندگی من. ای کاش که در قلب او هم چنین احساسی وجود داشته باشد، ای کاش نه به اندازه عشق من چون عشقی که در وجود من است اندازه ای ندارد اما به قدر اندکی از آن هم که شده در قلب او عشقی نسبت به من وجود داشته باشد. قطره ای از عشق او در مقابل اقیانوسی از عشق من کافیست، همین قطره مرا سیر از عشق می کند و همین قطره مرا زنده و سرحال نگه می دارد.
********************
این دلنوشته فقط مخصوص اون کسیه که دوستش دارم و تمام وجودم وصله به وجودش. میخواستم ازت بپرسم که میدونی چقدر برام عزیزی؟ میدونی اگه یک روز نباشی اون روز برام جهنمه؟ میدونستی از وقتی وارد زندگیم شدی باهات بهشت رو تجربه کردم؟ حالا بعد از این دنیا خدا منو به جهنم هم ببره اشکالی نداره چون بهشتی که باید تجربه میکردم رو با تو تجربه کردم و زیبایی با تو بودن از بودن توی هر بهشت دیگری بهتره. من در کنار تو بودم، من از عشق تو بهره مند شدم، تو و من عاشق هم شدیم و چه چیزی از این زیباتر رو میتونی پیدا کنی؟ اگه بخوای خوب فکر کنی میبینی که هیچ چیز به اندازه عشق زیبا نیست پس اینکه من بعد از تو به بهشت برم یا نه مهم نیست، مهم اینه که من کنار تو بودن رو تجربه کردم و این یعنی خود بهشت.
********************
چقدر قشنگه که با هم به سمت سرنوشت حرکت می کنیم و آرزوها و رویاهامون رو با هم میسازیم. دلم میخواد میون تموم اون رویاها، دستم تو دستات باشه، اگه این اتفاق نیفته انگار که رویاها و آرزوهامون اونقدر هم که باید شیرین و خاص نیستند. می خوام وقتی اونها به حقیقت می پیوندند کنارم باشی، سرم رو بذارم روی شونه ات و دستام توی دستات باشه اون موقع هست که تموم اونا معنی پیدا میکنن و اون موقع است که میشه اسم رسیدن به اون ها رو رسیدن به خوشبختی دونست. هیچ وقت ازم دستت رو رها نکن وگرنه حتی اگه به رویایی هم که در سر داشتیم برسم باز هم اون رویا طعمی تلخ برای من خواهد داشت، طعمی که نبودن تو رو به من یادآوری میکنه، طعمی که میگه اگه تو کنارم بودی چقدر زندگی من شیرین و خواستنی میشد اما حالا که نیستی همین قدر تلخ و همین قدر بد شده.
********************
تو برای من مانند یک رویا بودی، رویایی که خدا آن را برآورده کرد. نمی توانم باور کنم که حالا در کنار منی. من برای داشتن تو زحمات زیادی کشیدم، من برای داشتن تو روز و شب به سوی خدا دست دعا و نیاز دراز میکردم. تو مانند آرزویی بودی که فکر میکردم هیچ وقت قرار نیست برآورده شود چرا که باورم این بود که تو هیچ وقت از آن من نخواهی شد اما حالا که کنارمی و حالا که از وجودت مرا در زندگی ام بهره مند کرده ای احساس میکنم که روی ابر ها هستم و احساس میکنم که دیگر روی زمین زندگی نمیکنم. من نمی توان باور کنم که این رویا و آن همه دعا برآورده شده و خدا مرا به چیزی که میخواستم رسانده. با آن همه دعا باز هم وقتی از دعا کردن حرف میزدند حس میکردم خدا دعاهایم را نمی شنود تا اینکه تو را برایم برآورده کرد. آن موقع فهمیدم که خدا بهترین شنونده دعاهای بندگانش است و حرف دل آنها را می فهمد. من تو را از ته دل، از اعماق قلبم از خدا درخواست کردم و خدا به پای این درخواست تو را وارد زندگی ام کرد. حالا پا برجا ماندن این رویای زیبا و ماندگاری اش به دستان توست پس همیشه کنارم بمان تا همیشه به خاطر وجودت وجودم سرشار از حس سپاسگزاری از خدا باشد.
********************
خدا را شکر میکنم که تو را وارد زندگی ام کرد. نمی دانم بدون تو رسالت من در زندگی چه بود و قرار بود که به چه برسم. تا قبل از تو زندگی من مجهول بودم، من در هاله ای از ابهام بودم و نمیدانستم که باید به کدام سو بروم و کدام مسیر زندگی مرا کامل می کند. از وقتی که تو آمدی، چراغ راه من هم شدی و من دیگر آن زندگی مبهم و تاریک را فراموش کردم. اکنون راهم مشخص است، مسیرم مشخص است و دقیقا می دانم که به کجا می خواهم برسم. مقصد من ایجاد احساس خوشبختیِ بی نهایت در وجود توست پس همین مسیر را در زندگی در پیش خواهم گرفت و به سویش حرکت خواهم کرد چرا که می دانم خوشبختی من هم در همین نهفته است و من هم اگر بخواهم احساس آرامش و احساس لذت از زندگی داشته باشم، باید به دنبال ایجاد احساس خوشبختی در تو باشم.
********************
زیبای من، جهان من بدون تو مانند تابلوی سیاهی بود که هیچ رنگِ زیبایی در خود نمیدید. هیچ کس نمی توانست به این تابلو جلایی دهد چرا که بالاتر از سیاهی رنگی نیست و هر کسی که رنگی به آن میزد فوری آن رنگ محو میشد. اما از وقتی که تو وارد زندگی ام شدی و از وقتی که از رنگ عشقت به تابلوی زندگی ام پاشیدی، این تابلو زیباترین تابلویی شد که میدیدم. تو با رنگ عشقت تابلوی سیاه زندگی مرا زیبا کردی و به من فهماندی که بالاتر از سیاهی هم رنگی هست و آن هم رنگی عشق توست که به هر چه که بنشیند، آن را زیباتر و جذاب تر از همیشه اش خواهد کرد.
********************
معشوق من، عاشقت همیشه انتظار تو را می کشد، عاشقت همیشه فراق عشق تو را دارد و عاشقت همیشه می خواهد که در کنارش باشی. بیا و این عاشق خسته دل را به خواسته اش برسان، بیا و کاری کن که عاشق به معشوقش برسد. تو معشوق من هستی، تو همانی هستی که من برایش طعم عاشقی و عاشق شدن را چشیدم. این ها حرفایی هستن که دائم در ذهنم مرور میکنم تا به کسی که دوستش دارم و وجودم به وجود او وابسته است بگویم. قلب من هر ثانیه و هر لحظه او را می طلبد و محتاج عشق اوست و اگر او نباشد قطعا زندگی آنقدر که باید برای من زیبا نخواهد بود، چرا اصلا آنقدر را به کار بردم؟ اگر او نباشد زندگی به هیچ وجه رنگ زیبایی اش را به من نشان نخواهد داد و من در دل رنگ سیاهی تنهایی و حسرت خواهم ماند و تا همیشه در همان زندگی خواهم گذراند.
در ادامه تماشا کنید :
متن های زیبا درباره رسیدن به عشق (2)
متن درباره گرفتن دست عشق + عکس نوشته
جملات زیبا درباره نرسیدن به عشق