شعر درباره بچه دار شدن
شاید یکی از بارزترین جلوه های لطف الهی زمانی است که به ما فرزندی عطا می کند. پروردگار این هدیه های زیبا و دوست داشتنی را به ما می بخشد تا برکت لایزال خودش را به ما نشان دهد. آری، بچه دار شدن و فرزند پروری نشانه برکت و عظمت ذات باریتعالی در زندگی ما به شمار می رود. البته پرورش و تربیت فرزندان نیز امر خطیر و بسیار با ارزشی است.
در این مسیر همواره مشکلاتی نیز سربرمی آورند که لازم است خانواده ها با درایت و تدبیر بر آنها غلبه پیدا کنند. بچه دار شدن صرفا بدین معنی نیست که فرزندانمان را از گرسنگی و کمبود تغذیه برهانیم بلکه باید با اصول و روش های تربیت صحیح نیز آشنایی پیدا کنیم. از هیمن رو وقتی فردی پدر یا مادر می شود در واقع تحولات عظیمی را که در زندگیش به وقوع می پیوندد باید قبول کند. در دوران کنونی بچه دار شدن یعنی رو در رو شدن با دنیایی از ابزارها و نرم افزارهای پیشرفته که می تواند سلامت و امنیت فرزندانمان را تهدید کند.
پدر و مادر هر دو باید ضمن لذت بردن از در کنار فرزندان خود بودن تهدیدهای و مخاطرات زندیگ را برای فرزندانشان بیان کنند و بتوانند مدیریت و کنترل لازم را در این زمینه داشته باشند. بنابراین صرف بچه دار شدن نمی تواند کانه یادآوری سایر مسئولیت های زندگی فرد در قبال فرزند و خانواده اش به او باشد. در زمینه بچه دار شدن و تولد فرزند اشعار زیبایی سروده شده و منتشر شده است. در واقع سعی کرده ایم تا با گردآوری مجموعه ای ارزشمند از اشعار زیبا برای بچه دار شدن و تولد فرزند شما را از طریق ادبیات منظوم و شعر با این نعمت بیکران حضرت حق آشنا سازیم. این اشعار در هیچ جای دیگری منتشر نشده و برای نخستین بار در این مجموعه تقدیم شما می شود. امیدواریم که از خواندن این اشعار زیبا لذت ببرید و تا انتها با ما بمانید.
شعر برای بچه دار شدن به نام دستهای ما
به جمع دستهای ما
دست دیگری اضافه شده است
دست دیگری با انگشتهای ظریف
که روزی با انگشت اشاره
کوچک و تُردش
به چیزهای زیادی
در زندگی اشاره
خواهد کرد
مثلا نشانی فلان
باغ را به فصل بهار
می دهد
یا به آسمان و
آب و
ابر و
باران
اشاره خواهد کرد
انگشت اشاره فرزند من
حالا خوابیده است
درست مثل خودش
وخوابهای زیبایی می بیند
که فردا باید
تحقق پیدا کند
***
یقین دارم
چیزی که تو
لازم داری فرزندم
تنها نان نیست
نور است و امید
و یک چیز دیگر
عشق
این سه را باید تنفس کرد
نفس بکش فرزندم
***
ما اینجا درست
بالای سر تو
ایستاده ایم
ما مراقب هر حرکت
تو هستیم
وقتی تب می کنی
یعنی جهان برای ما
جهنم می شود
و بهشت جایی است
که لبخند می زنی
و چال گونه ات نمایان می شود
ما کنار تو هستیم فرزندم
با خیال راحت
بخواب
***
همیشه عالم و هر جای تاریخ
حق با حق بوده است
درست، درست است
هر چیز کج حتما
کج است
هیچ چیز تغییری نمی کند
خیلی زود قضاوت نکن فرزندم
شاید زمانی به اینجا برسی
که خودت پدر شده باشی
آن وقت بیشتر
خواهی فهمید
فقط
شاید آن روز دیگر
من نباشم
***
بچه دار شدن
فقط تولد فرزندی
نیست که صدایش در
خانه بپیچد و گریه کند
و بلند بخندد
بچه دار شدن
یعنی باغبان خوبی بودن
حالا باید
دری پس بدهی فرزندم
باید یاد بگیری
صبور باشی
چرا که وقتی فرزندت به دنیا
آمد
یعنی انتخاب شده ای
تا دیگر گونه بودن را
تجربه کنی
***
قوی بودن
را برگزیده ای
اکنون که فرزندی
برای تو به دنیا
آمده است تا دنیا
را از دریچه آسمان
و آب
ببینی
تا بدانی که زیباییهای
شگفت انگیز جهان
با تولد فرزندت
کامل تر
شده است
در گوشش
می خوانی
زمزمه ای زیبا
و نرم
دنیا را سخت نگیر
زندگی را در آغوش بگیر
عشق و دوست داشتن
را البته
جدی بگیر
چرا که ریشه توست
فرزندم
چرا که شخصیت تو را
جلا می دهد
برای بچه دار شدن کافی
نیست
که بیندیشی
پدر شده ای
یا مادر
باید به افق ها نیز
چشم داشته باشی
و به خزان های در راه
و زمستان ها
و گل هایی که
در باغچه ات می شکوفند
باید
به بزرگ شدن
و بزرگ بودن
ایمان داشته باشی
***
بچه دار شدن
یعنی پذیرفتن
یک قانون
قانون زندگی
و مهربانی کردن
و آنگاه هر چیزی
در قلمرو تو رشد می کند
حتی تو نیز
همان توی همیشگی نیستی
همه چیز لاجرم نو خواهد شد
و این پذیرفتنی ترین چیز
عالم است
***
همه چیز جهان
را تغییر نده
سعی کن
وقتی بچه دار شدی
به او
یاد بدهی
که قانون گل را
بپذیرد
به حریم
سنگ و
حصار ریشه ها
احترام بگذارد
با قاصدک ها دوست باشد
از کبوترها به نیکی یاد کند
چرا که
اگر سنگی
پرتاب شود
چیزی از زندگی تو کم خواهد
شد
و شاید
خود تو
مظنه آن سنگ خواهی
بود
شعر تقطیع شده درباره بچه دار شدن به نام در خواب هایت
در خواب هایت
کودکی هست که
گاه و بیگاه
از رختخوابش
به آغوش
مادر می خزد
چرا که بیرون
صدای زوزه ای می شنود
در خواب هایت بچه دار شدن
تعبیر
پرورش نهال اسرار
بود
خواب می دیدی
از هر نهالک آوازی
به گوش می رسید
از هر شکوفه عطری
از هر آسمان ابری
از هر ابری
یک جور باران
و باران
لطیف ترین
اصوات را در جهان منتشر
می کرد
شاید تعبیرش
هر چیزی باشد
ولی باور داری که این خواب
رابطه صریح و انکار ناپذیری با
بچه دار شدن شما دارد
در خواب های تو همیشه
کودکی هست
که موهای طلایی
دارد
و چشمانش به رنگ عسل است و پوستش
به رنگ گندم
و عجیب بوی گلاب می دهد
وقتی می خندد
این خواب لطیف
لطیف تر از هزار بارانی که
در خوابهای تو مکرر
است
تو را به عشق می رساند
تا به خودت بجنبی
می بینی
همه چیز عوض
شده است
اصلا بچه دار شدن یعنی همین
شعر برای بچه دار شدن به نام هدیه
برای تولد فرزندت
از کسی هدیه
نگیر
از آنها بخواه
برایش
زیباترین آواز
زندگیشان
را بخوانند
***
برای تولد فرزندت
جشنی بر پا کن
که مهمانانش
چند درخت اقاقی
و سپیدارهای دیر سال
و فاخته های شب
و کبوتران باشند
از غوکان و ماهیان بخواه
تا منت بگذارند
و در این جشن باشکوه حاضر شوند
برای نسیم دعوتنامه بفرست
کوهها را ندا بده
برای دریا نامه ای بفرست
باران را بگو
که بی وقفه
و ممتد ببارد
از عشق
گردنبندی بساز
از رنج تابلویی بکش
و امضای تو
یعنی شادی
باید
در پای نامه زندگیت باشد
شعر برای بچه دار شدن به نام فصل درخشش
تو ستاره صبح منی
فرزندم
که زندگی مرا
به نور و سرور
کشانده است
هر وقت که در آغوشت می گیرم
حس می کنم جهان با
من سازگارتر
و مهربانتر از همیشه است
تو لبریز از لبخندی
سرشار از عسل
فقط گریه نکن
تا قلبم درد نگیرد
تا قلبم بیهوده نشکند
آری، فرزندم
لبخند تو اتاق تو را به
وسعت جهان
نورباران می کند
تو ماه کاملی
زیباترین ماه
که بر بوم نقاشیم غنوده ای
تو مرا همچون
تکه ای از یک پازل
غریب کامل
می کنی
اصلا کار تو همین است
آمده ای تا شادمانیها
و لبخندهای مرا کامل کنی
و در ترمیم
ویرانه های یاس و آه
البته تو معمار لایقی هستی
معمار شادی های کوچک و بزرگ من
خوشحالم که هستی
بریده هایی از اشعار درباره بچه دار شدن
از همان روزی که پای تو به این دنیا رسید
غصههایم یک به یک از قلب و جانم پر کشید
روز میلاد تو دنیا یک صدا خندیده بود
آسمان در مقدمت باران گل باریده بود
***
سالها بعد
که پسرم را در آغوش میگیرم
به او یاد میدهم دوست داشتن
از سر راه نیامده
اصالت دارد!
یاد میدهم از همان کودکی
میتواند همه ی را دوست داشته باشد
اما
آخر سر
عاشق یک نفر بشود
دستانش باید
مرهم دستان ظریفی باشد
که تمام دلهره هایش رابه او میسپارد
باید یادش بدهم
مردانگی را بلد باشد
آن هم نه با سبیل و زور بازو!
بلکه با دوستت دارم گفتنهاي ناگهانی
و زل زدن در چشمهایي که تمامش را
از آن خود میداند
باید یاد بگیرد
که فردا روزی
برود در خانه عشقاش
و در نهایت دوست داشتن بگوید:
بیا برویم
به هم برسیم…
که کال نماند
دوست داشتنش
مریم قهرمانلو
شعر درباره بچه دار شدن به نام بزرگ خواهی شد
می گویند بچه دار شدن
یعنی این که
حالا دیگر یکی دیگر
که بسیار شبیه توست
برای دنیا دست تکان
می دهد
یعنی به جمع عشاق عالم
یکی دیگر البته افزوده شد
یعنی چیزی در قلب جهان
شکست و
دریاچه ای از عسل
در جهان تشکیل شد
و پروانه ها دیگر بار
گرد شمعی غریب
به رقص درآمدند
یعنی فصل لبخند دوباره
فرا رسید
یعنی زمستان
به زودی تمام می شود
وبهار
زیباتر
از همیشه فرا می رسد
***
وقتی به دنیا آمدی
قلبم را مالامال
از غرور کردی
به خودم و به زندگیم
بارها افتخار کردم
که اکنون دیگر
کس دیگری هستم
سعی می کردم
تا شادمانیم را از دیگران
پنهان کنم
ولی تو را
که نمی توانستم از
کسی مخفی کنم
تو را محکم
در آغوش گرفته بودم
می خواستم بفهمی که
هرگز به کسی اجازه نخواهم داد
به تو گزندی برساند
هر وقت به
دست و پاهای ظریف و
کوچک تو
نگاه می کنم
قلبم تند و تند
تپیدن می گیرد
نیمه شب ها هر گاه به تو نگاه می کنم
که چقدر معصومانه خوابیده ای و
خواب فرشته های
مهربان را می بینی
دعا می کنم که همه کارها
درست پیش برود
هر چند شاید از من
نیز خطاهایی
سر بزند
هر چند سعی می کنم
پرهیز کنم
از هر کلامی
یا عملی که
تو را آزرده سازد
با این همه می دانم یک
روز بزرگ خواهی شد
و لبخندت را
و دستانت را
و مهربانیت
را به من
و به مادرت خواهی بخشید
واین یعنی
خوشبختی مطلق
فرزندم
***
بچه دار شدن
یعنی برای بزرگ شدن یک آدم
باید انتظار بکشی
با خنده هایش
گریه هایش
تب و تاب
روزانه و کابوس ها
و رویاهایش
سر کنی
باید عاشق باشی
تا این چیزها را بفهمی
***
تو شاید فضانورد آینده من
خواهی بود
یا یک پزشک
یا یک وکیل
یا معلمی با شاگردان باوقار
یا شاعری
با شعرهای بی شمار
هر چه باشی فرزند من خواهی بود
و من
چون کوهی
کنارت ایستاده ام
فرزندم
بزرگ باش
تا من از دانایی تو
از بخشندگیست
از عشق
و مهربانیت
لذت ببرم
بزرگ باش
و بزرگ بمان
می دانم این دو دشوار است
ولی تو تواناییش را داری
***
به تو قول می دهم
که هیچ گاه اجازه
نخواهم داد تا زمین بیفتی
به تو قول خواهم داد که
حافظ جسم
و روحت باشم
ولی تو هم به من قول بده
همیشه
و هر جا فرشته کوچک پدرت
باشی
***
من به تو یاد خواهم داد
بچه دار شدن
با یک رویداد ساده
یا اتفاقی
که بگوید
به زندگی خوش
آمدید و دیگر
هیچ
فرق دارد
من به تو یاد خواهم داد
که برای زندگی کردن
باید هم سخت تباشی
چون سنگ و صخره
و نرم باشی
چون ابریشم
من به تو دوست داشتن و دوست
داشته شدن را
خواهم آموخت فرزندم
فقط آرزو می کنم زنده بمانم
و آن روز را ببینم
شعر درباره بچه دار شدن به نام یک فرشته
تو آمدی
یا شاید فرشته ای بودی
که از بهشت آمدی
فرشته ای که بار دیگر عشق ورزیدن
را به من یاد دهد
فرشته ای که لبخندهای مرا تضمین
کند
کوه ماندن مرا
دوباره به من یادآوری کند
فرشته کوچولوی من
همان کوچولویی که هرشب
می تواند به
پدرش شب بخیر
بگوید
مرا ببوسد و مرا
در آغوش بگیرد
***
فرشته کوچولویی که وقتی بازی
می کند
جهان را
پر از غوغا می کند
و برای آوازهایش باید دست
بزنیم و با شادی هایش
بخندیم
مگر می شود
به خمیربازی هایش
دست زد
یا لگوهای اش را
به هم ریخت ؟
باید اسم نقاشی هایش و
خط های کج و معوج
و کله آدمی که روی دفتر نقاشیش
است را هنر بگذارید
و از او تعریف کنید چرا که او
غیر از این چیز دیگری نمی خواهد
باید اولین روز مدرسه
و بیقراری هایش
او
را تاب بیاورید
باید گاهی به نبودن صدای او
و تنهایی
و نبودش
عادت پیدا کنید
هر چند دشوار باشد
حال ابادی
بلند برایش دست بزنید
وقتی تکالیفش را
به درستی انجام می دهد
اکنون باید خدا را شکر کنم
که به من توانایی پرورش او
را داده است
و شاهد رشد و بزرگ
شدن او هستم
بدون شک
بهترین هدیه برای من
روزی خواهد بود
که فرشته کوچولوی من
آدم بزرگی باشد
و بزرگ یعنی آدم
به تمام معنا
برای یک پدر همین
کافیست
شعری درباره بچه دار شدن و پند دادن به وی از مهدی سهیلی
نازنینم پسرم
عکس پرخنده دوران طفولیت تو
رو در روی منست
دل او سوی خداست
چشم او سوی منست
خندهات میبردم در دل دوران قدیم
که جوان بودم و شاد
شاید این خنده تو
خنده بر روشنی موی منست
آری نور دلم
موی شبرنگ قدیمم امروز
موی همرنگ پر قوی منست
پسرم آگه باش
هرکسی فصل زمستان و بهاری دارد
آدمیزاده به هر دوره شکاری دارد…
تو که فرزند منی، شعر خداوند منی
نگه عاطفهخیز و لب پر از خنده تو
چشمه عشق من و مرغ سخنگوی منست
شعری درباره بچه دار شدن به نام عمه شیرین
عمه شیرین من
حرفای قشنگی بلده
رازهایی زیاد داره
قصه هاش سر و ته نداره
گریه هاش هم
بعضی
وقتا
وقت و بی وقت نداره
اصلا تمومی نداره
ولی با همه اینا
یه دختر خوبی داره
نقل تو مجلس
یه پسر کاکل طلا
شازده پسر
عمه شیرین
که دلش میگیره
دخترش که نقل مجلسه
چشم و ابروش
حجب وحیاش
توی فامیل تکه
میشینه رو زانوش
عمه مثلا محلش نمیزاره
دخترش هی بلبلی
حرف می زنه
هی گر و گر
از هر چیزی
براش میگه
اینجور وقتا
عمه شیرین یا میخنده
یا نه
اخماش بیشتر میره تو هم
بعد که عمه محل نمیذاره
به دخترش
شازده پسر از راه
میرسه
دختر میره سراغ خودش
پسر هی میگه و میگه
از پهلوونی
از قد و قامتش
از مردونگیش
از ایمونش
از شعر و ذکر و
هر چیزی که عمه
دلش باز بشه
فقط از یه چیز
چیزی نمیگه
از مردم
عمه یادش داده
بچه نباید پشت بقیه بد بگه
بعد عمه
یا میخنده
یا سگرمه هاش
بیشتر میره تو هم
اینجور وقتا پسر میره
با دختر عمه
برمیگرده
هر دو آواز میخونن
عمه دلش باز میشه
لبخند میاد روی لباش
به پسره میگه
قربون صدات
به دختره میگه
قربون ادات
کسی نمیدونه چرا
چه رازی داره این کار
اصلا صدای پسر خیلی
هم خوب نیست
اصلا دختر
اونجوری هم نمیخونه
ولی عمه حالش عوض میشه
لپاش سرخ میشن
قربو نصدقه شون
میره
عمه شیرین من
فکر می کنید چند سالشه؟
هفتاد سال را شیرین داره
او پسرش مهندسه
دخترش هم پزشکه
عمه میگه
بچه دار بشین میفهمین
برای مادر بهترین آواز
مال بچه شه
زیباترین هر چیزی
توی دنیا
فقط بچه شه
حتی اگه
زبونم لال کور باشن
کچل باشن
هر چی باشن
برای مادر عزیزند
همون بچه های کوچولوی
دیروزند
مطلب پیشنهادی :