مجموعه شعرهای زیبا برای شهیدان

شهدا میراث داران تاریخ و عزت انقلاب ما هستند. کسانی که در طول دوران 8 سال دفاع مقدس با نثار خون خویش و ایثار جسم و روح خویش امنیت و سربلندی امروز را برای ما به ارمغان آوردند. در طول دوران دفاع مقدس و اوایل انقلاب درخت انقلاب همواره با خون شهیدان فراوانی آبیاری شده است. فتنه های دوران، رژیم ستمشاهی و جنگ تحمیلی از جمله موانعی بودند که قصد داشتند تا اتحاد و همبستگی ملت شهید پرور ایران اسلامی را از بین ببرند. 

توجه به بیانات گهربار امام کبیر (ره) و فرمایشات مقام معظم رهبری توانسته است راهگشای انقلاب و برملا کننده مکرها و دسیسه های سردمداران زر و زور و ارعاب باشد. بدینسان ملت ما با تکیه بر شعائر دینی و اعتقادات راسخ خویش گام در این مسیر پر پیچ و خم نهاده و  امیدوار هستند که بتوانند با استعانت از حضرت حق و رهنمودهای مقام معظم رهبری بر دشمنان غلبه نمایند. بدون شک مظلومیت شهدای ما در طول تاریخ تداوم بخش مظلومیت سیدالشهدا و یاران راستین آن حضرت است. امروز که کشور ما درگیر فتنه های بیشماری بوده و هر روز شاهد عهد شکنی ها و نقض پیمان های متعددی از جانب برخی کشورهای استعمارگر غربی از جمله آمریکا و اعوانش هستیم بیداری اسلامی و جلوگیری از نفوذ اندیشه ها و افکار مخرب که در اثر تبلیغات سوء و رسانه های غربی ایجاد می شود به یک ضرورت تبدیل شده است. ادبیات و به خصوص زبان و هویت بخشی از طریق منظومه ها و زبان شعر یکی از بزرگترین و برجسته ترین راه هایی است که از آن طریق می توان در معرفی شهدا و آرمان های راستین و بر حق این عزیزان کوشید. سعی کرده ایم تا در وصف جانفشانی ها و مظلومیت شهدای این مرز و بوم اشعاری را تقدیم کنیم تا بدین وسیله توانسته باشیم به مرتبت شامخ این عزیزان ادای دین کنیم.

شعر برای شهید حرم ، اشعاری در مورد شهدای حرم

شعر برای شهید حرم

هر صبح بر گلدسته ها

کبوتری می روید

هر سپیده نامی در گوش

زمان

جاودانه می شود

هر بامداد نام تو تکرار

می شود

چون آن قصیده بلندی که

هر روز و هر لمحه

فرشتگان بر تو می خوانند

و از تو می سرایند

ای خون زنده

ای یادگار حسین(ع)

ای غریب

ای بیابان از نامت سیراب

گرچه عطشناک

ای کوه از یادت لرزان

گرچه استوار

ای که در غربت

بودی

و آموختی که میثاق

را می توان در غریب ترین خاک

جهان

حتی اگر شام زینب(س) باشد

می توان ادا کرد

بر چهره تو

مشتی خاک بود

و چند شاخه رازقی دیدم

که از جای زخمهای تو

از حفره ای که

نشانی بود از

گلوله های منحوس

روئیده بود

***

غزل طولانی می شود

کلام تمام می شود

چیزی در تو می خشکد

در ما یک اندیشه بیدار می شود

چیزی در تو می میرد

در ما

یک چیز دیگر جاری می شود

در تو

صدای شیهه اسبان مکرر می شود

در ما هزاردستان طعنه می زند

در تو

صدای دشنه و تیر خلاص

با بوی باروت و خون

در ما

آواز گمگشتگی و هول ندانستن

غزل تمام می شود

و مثنوی را نشاید

تفسیر و ثنای تو گفتن

ای شهید

***

شعر برای شهدای حرم و شهید محسن حججی


شعری در رثای شهدای حرم و شهید جاوید محسن حججی از حمید حسینیان

اجازه داده که من هم برادرش بشوم

چه افتخار بزرگی که یاورش شوم

چه افتخار بزرگی که پیش چشم همه

پرنده باشم و قربانی سرش بشوم

چه فرق می‌کند اهل کدام سوی شبم

چو پیشمرگ زلالی خاورش بشوم

اگر که شعله‌ی آتش، اگر شرارِ عطش

تمام تن شده‌ام تا که سنگرش بشوم

کدام چاه دهان می‌شود به گفتن او؟

فدای آن دل در خون شناورش شوم

چنان مرا به صف تیغ و نیزه‌ها ببرید

که ترجمان تماشای آخرش بشوم

***

شعری در رثای شهدای حرم و شهید محسن حججی از افشین علاء

سر می برند از ماه، ای شب بیا تماشا

با ذکر یا اباالفضل (ع) بر لب بیا تماشا

ای کربلا تنش را، حالات رفتنش را

هر روز کن زیارت هر شب بیا تماشا

افتاده است یارم، آن ماه بی مزارم

بی سر به سینه خاک، مرکب بیا تماشا

من عاجزم ز وصفش، سوسن ز باغ برخیز

با کاکل پریشان کوکب بیا تماشا

ای نام و رسم و عنوان، خاکی بریز بر سر

مصدر بیا به پایین، منصب بیا تماشا

دیگر مرا نترسان ای مرگ بعد از این داغ

از سوختن چه دانی؟ ای تب بیا تماشا

بانو! مدافعت را بردند سوی مقتل

بر تل خویش بازآ زینب بیا تماشا...

***

در رثای شهدای حرم سعید بیابانکی

افتاده در این راه سپرهای زیادی

یعنی ره عشق است و خطرهای زیادی

شعر برای شهید مدافع حرم

***

شعری از محمد مهدی زاده در سوگ شهدای حرم

آن زمان , که بر مسلخ حقیقت قدم می نهادی...

آنگاه که , شتابان به سوی قربانگاه...

آن‌هنگام که , هرم نفسهایت , رعشه در دل ساربانت می‌انداخت ...

آن لحظه , دیدگان نافذت , بی پروا , زمین و زمان را می‌شکافت...

سترگ مفسری یافتم تو را...

نادره تفسیری از شریفه ی " الا بذکر الله تطمئن القلوب "...

آری , غریب طمانینه ای بود در وجودت...

منظره ای بدیع را به نظاره نشستی از " و ما رأیت الا جمیلا "...

اما...

چه کردی در آن چند قدم ,

که عالمی را وادار به تکریم و تعظیم کردی ؟! , بی اختیار.

عیان دیدیم , اظهر من الشمس, گام های استوارت را... بی هیچ لرزشی

در هر گام مستحکمت , معنا می کردی

شجاعت را

صلابت را

رشادت را

سعادت را

الله اکبر!!

انگار نه انگار , که در بند خصمی گرفتار آمدی که سبعیت و بربریت را تمام کردند!!

حق داشتی...

حق داشتی چنین باشی...

آری

تو , مست فیض بودی...

تو

او را دیدی , ولا غیر

حتی...

" ...اتاک الیقین "

***

صد سال دگر نیز

بگذرد

هشیار

نخواهم شد

این زخم دل است

و مرهمش

پیدا نخواهد شد

این بادیه بشکست

و آن خسته سبو نیز

این باده فرو ریخت

و آن جرعه از چشمت

من تاب ندارم

ای سرخ قامت

ای سرخ جامه

با من از شام بگو

از حال زینب(س)

و ماجرای بیدلی تان

صدبار اگر بشکستم

عهدی

از قافله نیز

بر یاد دارم

از شما یاد گرفتم

چون آن یلی که سر

بر دار دارد

این حرم

راز مشتاقی تان را

در سینه دارد

از بس کبوتر

خونین

بر زمین سترگ و

خاک تفتیده

همزاد کربلا دیده است

***

شعر برای شهیدان گمنام

شعر برای شهید گمنام

شهدا حرمت انقلابند و در عین گمنامی نام آورترین مردان این تاریخ هستند. در ادامه اشعاری را برای شهدای گمنام این دیار که غریبانه جان خویش را نثار حرمت انقلاب و اسلام کردند تقدیم شما عزیزان می کنیم. امیدواریم این اشعار که بخشی از آنها تا کنون در هیچ جایی منتشر نشده و از زیبایی و جذابیت خاصی برخوردار هستند بتوانند حس و حال شما عزیزان را نسبت به این شهدا بیان کنند. هر چند با تمام کلمات و شعرهای عالم نیز نمی توان وصف رشادت و جانفشانی این عزیزان را ابراز کرد.

***

گمنام نیستید

شناسه اش پیشانیتان

شناسه اش سربندهای خونین تان

گمنام نیستید

شما که در دالان تاریخ

گام های بلندی برداشته اید

و ما

به راحتی از شما جا مانده ایم

گمنام نیستید

در یک باغ

عطر گل ها شناسه است

معرفت یک درخت هویت

اوست

میوه کمال از درختان

ناپیدا می روید

و شما گمنام نیستید

شعر شهید گمنام سلام

***

برخی می اندیشند اینجا نشسته ام

تا برای شما

قصیده ای بلند

و طولانی تر از

روز عملیات

بسرایم

خیال میکنند من

نیز فراموشکار شده ام

شاید پر شده

باشم

شاید کمی

کرخت و. سست

ولی هنوز صدای تیر خلاص توی

گوشم است

هنوز نجوای شبانه هر بسیجی را

هر شب تکرار می کنم

اسم شب ما

چه بود؟

رسم دل دادن...

کمینشان را شکستید

حلقه محاصره زنگار بسته بود

پوشال ذهنشان آتش گرفت

تو بزرگتر از آن

که در ذهن

ما نام

بگیری

همین امروز بود

که گمنامی تان را

نپذیرفتم

و از

نسیان تن و خاطره

و روحتان

سر باز زدم

شما گمنام نیستید

شعر شهید گمنام سلام

***

آری، شما گمنام نیستید

چون هوا که گمنام نیست

و هر پرنده از آن

نفس می گیرد

و

شوق پرواز

شما گمنام نیستید

چون کوهی که هر روز

هزاران تن

به فتح آن می کوشند

نه، کوه تعبیر جالبی

نیست

شمایید

که ما را هر روز

و هر دم

با ذکر نامتان غافلگیر می کنید

این شمایید ما را

هر روز فتح می کنید

قلب ما را

ذهن ما را

روح ما را

و در خیال و خاطره مان عطر بنفشه دارید

و مدام لبخند می زنید

چون سپیده به سربندهای تان

به کلاهخود تان

به زخم روی سینه

زخم روی سر

زخم روی پاهای بر جا مانده تان

شما گمنام نیستید

که هر روز

به شما تعظیم می کنیم

شهید یک اسم نیست

شما وارث یک نسل هستید

وارث یک انقلاب

شما گمنام نیستید

اشعار شهدای گمنام

***

شعری برای شهدای گمنام از شاعر گرانقدر مرحوم آقاسی

من از خون شهیدان شرم دارم

که خلقی را به خود سرگرم دارم

ز من پرسید فرزند شهیدی

که بابای شهیدم را ندیدی

به من می گفت مادر او جوان بود

دلیر و جنگجوی و پر توان بود

نمی دانم چه سودایی به سر داشت

به دوشش کل و باری از سفر داشت

قدم در کوچه باغ عشق می زد

به جان خویش داغ عشق می زد

چه عشقی عشق مولایش خمینی

که بوسد تربت سقف حسینی

به امیدی که از آن گل کام گیرد

بگرید تا دلش آرام گیرد

شعر کوتاه برای شهیدان گمنام

***

شعری از دکتر غلامرضا محمدی شاعر یزدی متخلص به کویر در وصف شهدای گمنام

ای پاره پاره، نوگل خندان کیستـــی؟

ای پر شکسته، مرغ پریشان کیستی؟

ای مهربان ستاره، تو را آسمان کجاست؟

ای ماهپاره، شمع شبستان کیستی؟

با ناز، ای غزالِ رها، می روی چه خوش

ای صید، رسته، خسته‌ی پیکان کیستی؟

این داغ از کجاست چنین استخوان‌گداز

می آیی از کجا؟ زشهیدانِ کیستی؟

عاشق‌ترین سوار! چرا خفته‌ای خموش؟

از لشکر که‌ای و ز گردان کیستی؟

اسطوره‌ها به نام تو تعظیم می‌کنند

ای عشق! ای فسانه! ز دیوان کیستی؟

آرامش ِکدام دل ِشرحه‌شرحه‌ای؟

روحِ که‌ای؟ قرار که‌ای؟ جان ِکیستی؟

دل می‌برد زدست، شمیم بهشتی‌ات

ای نور ِدیده، سروِ خرامانِ کیستی؟

آشفته‌حال، آبله‌پا، می‌رسی غریب

مجنونِ داغدار ِبیابان کیستی؟

ما مانده چون غبار و تو ره برده تا حبیب

ای خوش‌رهیده، دست‌بدامان کیستی؟

ای شهره در جهان شرف، بی‌نشان ِخاک

شهرت کجاست؟ اهل کجا؟ زان کیستی؟

توفان مستی‌ات همه، رقص حماسه داشت

در حیرتم که مستِ خمستان ِکیستی؟

از نای ِاستخوان تو گلبانگ " إرجعی" است

پیداست ای شهید! که قربان ِکیستی

از ناله‌ای که می‌رود از سینه‌ات، کویر!

پیداست در هوای ِنیستان ِکیستی

***

شعر برای شهیدی که تازه تفحص شده


شعر برای شهید تازه تفحص شده

امروزه یاد گرفته اند که برای مراسمات گوناگون و نیز ابداعات و اختراعاتی که صورت می گیرد جشن های رونمایی برگزار می کنند. شهدای تازه تفحص شده ای که در اوج مظلومیت جانشان را نثار این دیار کرده اند نیز برای مردم شاهکارهای گرانسنگی هستند که باید در زمان تفحص و رویت هلال رویشان برای این گل های پرپر شده و سرو قامتان روزگار خاک جسمشان را چون بزرگترین و پاکترین نعمت الهی سرمه چشم کرد و هر بار و هر بار خاطر و خاطره شان را گلباران کرد. این شهدا دیر زمانی را در منطقه های عملیاتی مختلف بوده و به همت غیور مردان بسیجی و سپاهی دوباره به آغوش وطن و دیار خوش باز می گردند. شاعران زیادی هم در وصف شهدای تازه تفحص شده اشعاری سروده اند که در ادامه به آنها اشاره می کنیم.

***

نشان دو گلوله بر سینه ات

مدال افتخاری دیگر

است

تو ای شهید

در بستر نبودی

و مرگت

مرگ نیست

جاودانگیست

چون راز شعله و

شبنم

که بارها در می گیرد و جهانی را

منور می سازد

تو ای شهید

در خاک نبودی

تو از جنس

افلاکی

پیراهنت عجیب بوی ریحان می دهد

در کفشهایت چند قمری لانه کرده اند

چفیه ات عطر ولایت دارد

و نامه ای عاشقانه در جیب پیراهنت جا مانده است

نوشته است

دیروز دندانش در آمده

موهایش رنگ عوض کرده است

یک روز

توی روروک خندیده

یک شب تب کرده

یک روز بهانه ات را گرفته است...

بچه است دیگر پدرش

را می خواهد

و نگارنده

از خودش چیزی نگفته

از اشکهایش

و تو آن اشکها را روی کاغذ دیده ای

که عطر گل محمدی می دادند

پس بگو چرا هوا همیشه حوالی تو

بوی گلاب می آید؟

نکند این دلتنگی توست؟

***

سراغت را میگیرد هی

از مادر

از پدربزرگ

و قبل از این که مادربزرگ

تمام شود

از دلتنگی هایش برای پدر

با او

هم می گفت

حالا مادربزرگ

همه چیز را

به تو گفته است

حالا تو هی

هی سعی می کنی

بروی به خوابش

ولی او آنقدر بزرگ شده است

که جنس سوالهایش هم تغییر کرده است

بزرگتر شده اند یعنی

هی از مادر

هی از پدربزرگ

هی از رفیقت

که او می گوید رفیق بابا

می پرسد

و جهان کوچک می شود

و پرسش های او بزرگ و بزرگتر

باید یک روز بیایی

با مدالهایت

بر دوش هایشان

بر دوش هایش

باید یک روز بیایی

تا پرسش هایش آرام گیرد

باید یک روز بیایی

دوست

باید بیایی

تا قافله آرامش به سرمنزل

برسد

و او

هی

آرام شود

هی آرام

شود

دلتنگت شده است شهید

پسرت را می گویم... .

***

شعر زیر در رثای شهدای تفحص شده سروده شده و شاعر آن شاعره گرانقدر فاطمه نانی زاد است.

روی سجاده بی بی دو سه پر آورده

تا نسیم از پر و بال تو خبر آورده

آسمان چشم به چشمان زمین دوخته است

این چه رازی است که از سینه به در آورده

صدف خاک به افلاک نشان داد شبی

جامه را چاک زده در و گهر آورده

رود خاموش نمی ماند از این پس هرگز

بر لبش آه شب و ذکر سحر آورده

باز هم معرکه اکبر به خودش می بیند

مادری داغ دل و خون جگر آورده

از دعای سحر اوست که بعد از سی سال

آسمان را به سر دست پدر آورده

چه مبارک سفر بود که طوفان بلا

از دل حادثه مردان خطر آورده

***

شعر برای شهید وطن

وطن جانی نداشت

تو آبادش کردی

تو با خونت

باغ بهشت را آباد کردی

تو مزرعه سوخته

را سیراب کردی

تو خرمشهر را

تو دزفول

و پاوه

و سردشت

را رنگ دادی

آباد کردی

این وطن هرگز از بد حادثه دور

نبود

شهید وطن

حادثه را

دور کردی

و اتفاق تازه

را آباد کردی

در اخبار نامی جز جنگ و جنون

از تاریخ نیست

تو به رو سپیدی تاریخ

کوشیدی

جای زخم

چنگیز

و صدام را مرهم نهادی

بیغوله غم را آباد کردی

وقتی تو رفتی

تفنگها به هر چه گل

تعظیم کردند

تو این

ویرانه بنیاد

بیداد را آباد

کردی

***

شعر زیبا برای شهید وطن


شعری برای شهید وطن از « عبدالجبار کاکایی »

مگو که شعله در این سینه در نمی گیرد

دلم گرفته از این بیشتر نمی گیرد

به درد بی خبری جان خسته درگیر است

کسی از آن سوی دل ها خبر نمیگیرد

سزاست گر شکند تیغ خود گر پرستیدن

دلی که آینه ها را سپر نمیگیرد

بسوز چنگ دلت را در این مجال جنون

اگر به زخمه آهی اثر نمیگیرد

مگو برای گرفتن بهانه دیگر نیست

دلت برای شهیدان مگر نمی گیرد

هزار بادیه را عشق شعله زد، اما

در این دل این دل وامانده در نمیگیرد

دلم برای گرفتن بهانه ها دارد

حدیث درد من این مختصر نمی گیرد

***

من از تمام عاشقان عالم

نام تو پرسیدم

هیچ نمی دانستند جز

عشق

من از تمام مرغان عالم

نام تو پرسیدم

هیچ نمی دانستند

جز پرواز

و از گلها

پرسیدم

عطر تو را دادند

وقتی پیراهنت را

گرفتم

یک باغ در سینه ات شکفته

شد

تو از کهکشان راه خون

گذشتی

و جاودانه ای

ای شهید

طراح و تهیه کننده : توپ تاپ

مطالب مرتبط...

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...